داريوش

مشاور شركت بيمه پارسيان

داريوش

۸۴ بازديد ۰ نظر

چنان دل كندم از دنيا

 

كه شكلم شكل تنها ئيست

 

ببين مرگ مرا در خويش

 

كه مرگ من تماشا ئيست

 

مرا در اوج مي خواهي

 

تماشا كن, تماشا كن

 

دروغ اين بود از ديروز

 

مرا امروز تماشا كن

 

در ايندنيا كه حتي ابر

 

نمي گريد به حال ما

 

همه از من گريزانند

 

تو هم بگذر از اين تنها

 

فقط اسمي به جا مانده

 

از آنچه بودم و هستم

 

دلم چون دفترم خالي

 

قلم خشكيده در دستم

 

گره افتاده در كارم

 

به خود كرده گرفتارم

 

به جزء در خود فرو رفتن

 

چه راهي پيش رو دارم

 

رفيقان يك به يك رفتند

 

مرا با  خود رها كردند

 

همه خود درد من بودند

 

گمان كردم كه هم دردند

 

شگفتا از عزيزاني كه

 

كه هم آواز من بودند

 

به سوي اوج ويراني

 

پر پرواز من بودند

 

به جزء در خود فرو رفتن

 

چه راهي پيش رو دارم

 

رفيقان يك به يك رفتد

 

مرا با خود رها كردند

 

همه خود درد من بودند

 

گمان كردم كه هم دردند

 

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد