باقر جان سلام
چهار روزه جات خالي شده ميخوام باهات حرف بزنم نيستي
پارسا داره گريه ميكنه اونم نبودت رو حس كرد ميخواد باهاش بازي كني
بخندونيش بهش بگي سلام پسرم بلند شو پسرم بسه چقدر ميخوابي
باقر جان پارسا شش روزش بود تنها شد بزرگ شد ازم پرسيد دايي بابام
كجاست چي جوابش روبدم؟
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61