صداي كودك پرواز ميايد صداي رد پاي كوچه هاي عشقپيدا شد
معلم در كلاس درس حاضر شد يكي از بچها از قلب خود فرياد زد بر پا همه برپاچه بر پايي شده بر پا معلم نشعتي دارد معلم علم را در قلب ميكارد معلم گفته ها دارد يكي از بچهاي ان كلاس در گفتا برجا معلم گفت فرزندم بفرما بنشين چه درسي فارسي داريم كتاب فارسي بر دار اب و اب را ديكر نمي خوانيم بزن يك صحفه از اين زندگاني را
ورق ها يك به يك رو شد
معلم گفت فرزندم ببين بابا بخوان بابا بدان بابا عزيزم اين يكي بابا پسر جان ان يكي بابا همه صفحه پر از بابا ندارد فرق اين بابا و ان بابا بگو اب و بگو بابا بگو نان و بگو بابا اگر بخشش كني با ميشود با با اگر نصفش كني با ميشود با با تمام بچه ها ساكت نفسها حبس در سينه و قلبي همچو ايينه يكي از بچه هاي كوچه بنبست كه جايش ميزش اخر هست و قلبش همچو ني نا داشت به قلبش يك معما داشت سوال از درس بابا داشت نگاهش سوخته از درد لبانش زرد ندارد گوييا همدرد فقط نا داشت به انگشت اشاره او سوال از درس بابا داشت سوال از درس باباي زمان دارد تو گويي دردهايي بر زبان دارد صداي كودك انديشه مي ايد صداي بيستون فرهاد يا شيرين صداي تيشه مي ايد