زن گرفتم شدم اي دوست به دام زن اسيرمن گرفتم تو نگير
چه اسيري كه ز دنيا شده ام يكسره سيرمن گرفتم تو نگير
بود يك وقت مرا با رفقا گردش و سيرياد آن روز بخير
زن مرا كرده ميان قفس خانه اسيرمن گرفتم تو نگير
ياد آن روز كه آزاد ز غمها بودمتك و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجيرمن گرفتم تو نگير
بودم آن روز من از طايفه دُرد كشانبودم از جمع خوشان
خوشي از دست برون رفت و شدم لات و فقيرمن گرفتم تو نگير
اي مجرد كه بود خوابگهت بستر گرمبستر راحت و نرم
زن مگير ؛ ار نه شود خوابگهت لاي حصيرمن گرفتم تو نگير
بنده زن دارم و محكوم به حبس ابدممستحق لگدم
چون در اين مسئله بود از خود مخلص تقصيرمن گرفتم تو نگير
من از آن روز كه شوهر شده ام خر شده امخر همسر شده ام
مي دهد يونجه به من جاي پنيرمن گرفتم تو نگير