دل خوشم با غزلي تازه همينم كافي ست
تو مرا باز رساندي به يقينم كافي ست
قانعم، بيشتر از اين چه بخواهم از تو
گاه گاهي كه كنارت بنشينم كافي ست
گله اي نيست من و فاصله ها همزاديم
گاهي از دور تو را خوب ببينم كافي ست
آسماني! تو در آن گستره خورشيدي كن
من همين قدر كه گرم است زمينم كافي ست
من همين قدر كه با حال و هوايت گهگاه
برگي از باغچه ي شعر بچينم كافي ست
فكر كردن به تو يعني غزلي شور انگيز
كه همين شوق مرا، خوب ترينم! كافي ست
... محمد علي بهمني ...
تو مرا باز رساندي به يقينم كافي ست
قانعم، بيشتر از اين چه بخواهم از تو
گاه گاهي كه كنارت بنشينم كافي ست
گله اي نيست من و فاصله ها همزاديم
گاهي از دور تو را خوب ببينم كافي ست
آسماني! تو در آن گستره خورشيدي كن
من همين قدر كه گرم است زمينم كافي ست
من همين قدر كه با حال و هوايت گهگاه
برگي از باغچه ي شعر بچينم كافي ست
فكر كردن به تو يعني غزلي شور انگيز
كه همين شوق مرا، خوب ترينم! كافي ست
... محمد علي بهمني ...