تا تو بودي در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروي چشم خود، چشمي غزلخوان داشتم
حال اگرچه هيچ نظري عهده دار وصل نيست
يك زمان، پيشامدي بودم كه امكان داشتم
ماجراهايي كه با من ... زير باران داشتي
شعر اگر مي شد، قريب پنج ديوان داشتم
بعد تو، بيش از همه فكرم به اين مشغول بود
من چه چيزي كمتر از آن نارفيقان داشتم؟!
ساده از "من بي تو مي ميرم" گذشتي، خوب من!
من به اين يك جمله خود، سخت ايمان داشتم
لحظه ي تشييع من، از دور بويت مي رسيد
تا دو ساعت بعد دفنم، همچنان جان داشتم!!
... كاظم بهمني ...
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61