الاكلنگ

مشاور شركت بيمه پارسيان

الاكلنگ

۶۹ بازديد ۰ نظر

مانند شيشه اي كه خريدار سنگ بود

اين دل شكستن تو ... برايم قشنگ بود


رؤياي باشكوه رسيدن به ساحلت

آغاز خودكشي هزاران نهنگ بود


ماه شب چهاردهي، كه تصاحب ات

چون حسرتي به سينه صدها پلنگ بود


خوشبخت آن دلي كه براي تو مي تپد

خوشبخت آن دلي كه براي تو تنگ بود


تو : يك جهان تازه پر از صلح و دوستي

من : كشوري كه با همه در حال جنگ بود


با من هر آنچه از تو بجا ماند، نام بود

از من هر آنچه بي تو به جا ماند، ننگ بود


پائين نشسته ام كه تو بالانشين شوي

اين ماجرا، حكايت « الاكلنگ » بود


... رضا نيكوكار ...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد