عهد عشق

مشاور شركت بيمه پارسيان

عهد عشق

۶۹ بازديد ۰ نظر

دوباره يك نفر آمد مرا به هم زد و رفت

و سرنوشت مرا با جنون رقم زد و رفت


كسي كه مثل همه گفت : "دوستت دارم"

درست مثل همه، آمد و به هم زد و رفت


درست مثل همه، بي مقدمه از راه ...

رسيد و سنگ بر آئينه ي دلم زد و رفت


مرا سپرد به كابوس ها، به هر چه محال

به لحظه هاي من اينگونه رنگ غم زد و رفت


كسي كه بركه ي آرامش مرا  ... آشفت

به هستي ام - كه نبود - آتش عدم زد و رفت


تمام حرف من اين است : آخر اينگونه

چگونه مي شود از عهد عشق دم زد و رفت


... سيد جعفر عزيزي ...


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد