هوا هواي بهار است و باده باده ء ناب
به خنده خنده بنوشيم جرعه جرعه شراب
در اين پياله ندانم چه ريختي ، پيداست
كه خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
فرشته روي من ، اي آفتاب صبح بهار
مرا به جامي از اين آب آتشين درياب
به جام هستي ما،اي شراب عشق بجوش
به بزم ساده ما ، اي چراغ ماه بتاب
گل اميد من امشب شكفته در بر من
بياويك نفس اي چشم سرنوشت بخواب
مگر نه خاك ره اين خرابه بايد شد
بيا كه كام بگيريم ازين جهان خراب
#فريدون_مشيري
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61