شعري بي نظير ازنجمه زارع

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعري بي نظير ازنجمه زارع

۶۵ بازديد ۰ نظر
   باران، غروب، ماه، اتوبوسي كه ممكن است

بايد مرا دوباره ببوسي كه ممكن است...

 

اين لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرين... اگر...

ـ بس كن! نزن دوباره نفوسي كه ممكن است

 

من قول مي‌دهم كه بيايم به خواب تو

زيبا، در آن لباس عروسي كه ممكن است

 

دل نازكي و دل نگراني چه مي‌شود

من نيستم، تو شهر عبوسي كه ممكن است

 

ماشين گذشته از تو و هي دور مي‌شود

با سرعتي حدود صد و سي كه ممكن است

 

حالا تو در اتاق خودت گريه مي‌كني

من پشت شيشه‌ي اتوبوسي كه ممكن است...

#نجمه_زارع


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد