سروده اي عاشقانه ازفروغ فرخزاد

مشاور شركت بيمه پارسيان

سروده اي عاشقانه ازفروغ فرخزاد

۶۳ بازديد ۰ نظر
گنه كردم گناهي پر ز لذت
كنار پيكري لرزان و مدهوش
خداوندا چه مي دانم چه كردم
در آن خلوتگه تاريك و خاموش

در آن خلوتگه تاريك و خاموش
نگه كردم به چشم پر ز رازش
دلم در سينه بي‌تابانه لرزيد
ز خواهش‌هاي چشم پر نيازش

در آن خلوتگه تاريك و خاموش
پريشان در كنار او نشستم
لبش بر روي لب هايم هوس ريخت
ز اندوه دل ديوانه رستم

فرو خواندم به گوشش قصه‌ي عشق
ترا مي‌خواهم اي جانانه‌ي من
ترا مي‌خواهم اي آغوش جان بخش
ترا اي عاشق ديوانه‌ي من

هوس در ديدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پيمانه رقصيد
تن من در ميان بستر نرم
به روي سينه‌اش مستانه لرزيد

گنه كردم گناهي پر ز لذت
در آغوشي كه گرم و آتشين بود
گنه كردم ميان بازواني
كه داغ و كينه جوي و آهنين بود

#فروغ_فرخ‌زاد

 


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد