بيخبر از خويشتن بودم سفر كردي... برو
محو رخسارت شدم از من حذر كردي... برو
محو رخسارت شدم از من حذر كردي... برو
داشتم كاري مگر با سنگ قلبت بي وفا
كه اينچنين چون باد از قلبم گذر كردي... برو
بارها گفتم بمان پيش من و بي من مرو
گوييا داري هواي ديگري در سر... برو
عهد نابستن چه بهتر تا ببندي بشكني
حال بستي عهد خود را با كس ديگر... برو
ميروي خوش باش اما با هوسبازي خود
پيكرم را كرده اي پا تا به سر آذر... برو
در نمازي با من و تسبيح گوي ديگران
گشته اي پير طريقت مرشد كافر... برو
دست در دست من و سوداي ديگر پروري؟
كن رها دستم دگر گر ميروي بهتر...برو
#داريوش_جعفري
????????????