حكايتي ازسعدي

مشاور شركت بيمه پارسيان

حكايتي ازسعدي

۶۶ بازديد ۰ نظر
حكايتي از گلستان سعدي


درويشي مستجاب الدعوه در بغداد پديد آمد . حجاج يوسف را خبر كردند ، بخوانـدش و گفـت :
دعاي خيري بر من كن . گفت : خدايا جانش بستان. گفت : از بهـر خـداي ايـن چـه دعاسـت ؟
گفت : اين دعاي خيرست تو را و جمله مسلمانان را .

اى زبردست زير دست آزار
گرم تا كى بماند اين بازار؟

به چه كار آيدت جهاندارى
مردنت به كه مردم آزارى




تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد