بي خبرماندن

مشاور شركت بيمه پارسيان

بي خبرماندن

۷۲ بازديد ۰ نظر
نگران بودم و اجبار سفر پيرم كرد
شب نخوابيدن من تا به سحر پيرم كرد

نونهالم كه به باغ رفقا روييدم
ديدن دسته ي نامرد تبر پيرم كرد

خانه ي بخت من از بخت بد آن بالا بود
چمدان دست من و كوه و كمر پيرم كرد

دست در دست من و پا به رفيقم مي داد
تاول خاطره ي اين دو نفر پيرم كرد

زور من بيشتر از وزن قلم بود ولي
حرمت سابقه و منع پدر پيرم كرد

روي ديوار اطاقم بنويسيد از او-
بي خبر ماندن و احساس خطر پيرم كرد


#حسين_آهني


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد