اي مرا هر ذره با مهر تو پيوندي دگر
هر سر موئي بوصلت آرزومندي دگر
منكه همچون غنچه دارم با لبت دلبستگي
كي گشايد كارم از لعل شكر خندي دگر؟
دل گرفتار غم و درد است يكبارش مسوز
از براي محنتش بگذار يكچندي دگر
نيست بالاتر ز طاق آن دو ابروي بلند
بر زبان عشقبازان تو سوگندي دگر
از من بد روز بي سامان تري در روزگار
مادر گيتي ندارد ياد فرزندي دگر
بابا فغاني شيرازي
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61