با پاي، محنت از سردنيا گذشته ايم
سودي نبرده ايم و ز سودا گذشته ايم
هر لاله اي ز دشت برويد نشان ماست
خونين كفن ز دامن صحرا گذشته ايم
تردامني ما نه ز آلودگي بود
طوفان رسيده از دل دريا گذشته ايم
مستي فسانه بود تو اي ساقي ازل
زهري بجام كن كه ز صهبا گذشته ايم
درخون گرم، خنده ي ما غوطه مي زند
آن باده ايم كز دم مينا گذشته ايم
در راه عشق، همسفري جز جنون نبود
ازهفتخوان حادثه تنها گذشته ايم
مانند موج از دل دريا بخشم و درد
ديوانه وار وسلسله در پا گذشته ايم
اي روزگار برما از اين چند روز عمر
منت منه كه ما زتمنا گذشته ايم
بهادر يگانه