حيرت زده ام،تشنه ي يك جرعه جوابم
اي مردم دريا، برسانيد به آبم
آيا پس از اين دشت، رهي هست؟ دهي هست؟
يا اينكه به بيراهه دويده ست شتابم
من كوزه به دوش آمده ام چشمه به چشمه
شايد كه تو را- اي عطش گنگ- بيابم
آهي و نگاهي و...- دريغا كه خطا بود
يك عمر كه با آينه ها بود خطابم
هر صبح حريصانه من و حسرت خفتن
هر شب من و اندوه كه حيف است بخوابم
چون صاعقه هر بار كه عشق آمد و گل كرد
يك شعله نوشتند ملايك به حسابم
مي نوشم از اين تلخ، اگر آتش، اگر آب
حيرت زده ام، تشنه ي يك جرعه جوابم