اي صبا آنچه شنيدي ز لب يار بگو
عاشقان محرم يارند ز اغيار بگو
هم تو داري خبر از زلف گره در گرهش
پيش ما قصه ي دلهاي گرفتار بگو
شرح غارتگري زلف دلاويز بكن
وصف خون ريزي آن نرگس عيار بگو
گوش را چونكه ز پيغام نصيبي دادي
كي بود چشم مرا وعده ي ديدار؟ بگو
چون حكايت كني از دوست، من از غايت شوق
با تو صد بار بگويم كه دگر بار بگو
تا دگر سرو ننازد به خراميدن خويش
سخني با وي از آن قامت و رفتار بگو
اي صبا بنده نوازي كن و احوال "همام"
وقت فرصت به در بندگي يار بگو
همام تبريزي