آنكه بر خوان غم عشق تو مهمانم كرد
خاطرش شاد كه شرمنده ي احسانم كرد
گفته بودم كه ننوشم مي و عشرت نكنم
فصل گل آمد و از گفته پشيمانم كرد
جان من از مرض عشق بفرمان تو شد
نازم آن درد كه شايسته ي درمانم كرد
هدهد باد صبا نامه ي بلقيس وشي
بر من آورد و از آن نامه سليمانم كرد
آنكه از برگ گلش خار خلد بر كف پا
چشم بد دور كه جان سر مژگانم كرد
دوش از زلف شكن در شكنت باد صبا
بسكه آشفته به من گفت پريشانم كرد
غنچه سان تنگدل و سر بگريبانم كرد
آفرين بر قلم شهد فشانت "آتش"
كه ز شيرين سسخني شهره ي ايرانم كرد
آتش اصفهاني