باور نمى كنم كه در آن باغ پر بهار
چيزى به غير زاغ و به جز برگ زرد نيست
باور نمى كنم كه در آن دشت مردخيز،
از بهر يك نبرد دليرانه مرد نيست!
باور نمى كنم همه مستانه خفته اند
در راه چاره هيچكس رهنورد نيست
(ژاله اصفهاني)
باور نمى كنم كه در آن باغ پر بهار
چيزى به غير زاغ و به جز برگ زرد نيست
باور نمى كنم كه در آن دشت مردخيز،
از بهر يك نبرد دليرانه مرد نيست!
باور نمى كنم همه مستانه خفته اند
در راه چاره هيچكس رهنورد نيست
(ژاله اصفهاني)