غارت جان

مشاور شركت بيمه پارسيان

غارت جان

۷۴ بازديد ۰ نظر

 

***

آمد آن سنگين‌دل و صد رخنه در جان كرد و رفت

ملك جان را از سپاه غمزه ويران كرد و رفت

آن كه در زلفش پريشان دل ما جمع بود

جمع ما را همچو زلف خود پريشان كرد و رفت

قالب فرسودهٔ ما خاك بودي كاشكي

بر زمين كان شهسوار شوخ جولان كرد و رفت

گر دل از دستم به غارت برد چندان باك نيست

غارت دل سهل باشد، غارت جان كرد و رفت

رفتي و دل بردي و جان من از غم سوختي

بازگرد آخر، كه چندين ظلم نتوان كرد و رفت

دل به سويش رفت و در هجران مرا تنها گذاشت

كار بر من مشكل و بر خويش آسان كرد و رفت

در دم رفتن هلالي جان به دست دوست داد

نيم‌جاني داشت، آن هم صرف جانان كرد و رفت

هلالي جغتايي


تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد