ميگريزم ميگريزم از عزيزان ميگريزم
داغ بر دل آه بر لب اشكريزان ميگريزم
سيل بي تابم رفيقان مي شتابم سوي دريا
تند باد بيقرارم در بيابان ميگريزم
مرغ بال آزرده ام از تير صيادان هراسان
كشتي بشكسته ام از خشم طوفان ميگريزم
ميگريزم تا غم خود با جهاني بازگويم
چون سرشك رازگو از دل بدامان ميگريزم
مردم از بيگانه سوي آشنا آيند و آوخ
من خود آن بيگانه ام كز آشنايان ميگريزم
در ره آزادي من هر چه پيش آيد خوش آيد
چون اسير بيگناه از كنج زندان ميگريزم
تا نگيرندم چو عطر گل درون شيشه مفتون
با نسيم صبحدم از ديده پنهان ميگريزم
مفتون اميني
داغ بر دل آه بر لب اشكريزان ميگريزم
سيل بي تابم رفيقان مي شتابم سوي دريا
تند باد بيقرارم در بيابان ميگريزم
مرغ بال آزرده ام از تير صيادان هراسان
كشتي بشكسته ام از خشم طوفان ميگريزم
ميگريزم تا غم خود با جهاني بازگويم
چون سرشك رازگو از دل بدامان ميگريزم
مردم از بيگانه سوي آشنا آيند و آوخ
من خود آن بيگانه ام كز آشنايان ميگريزم
در ره آزادي من هر چه پيش آيد خوش آيد
چون اسير بيگناه از كنج زندان ميگريزم
تا نگيرندم چو عطر گل درون شيشه مفتون
با نسيم صبحدم از ديده پنهان ميگريزم
مفتون اميني