گفتم: از من مطلب ديده ي گريان تر از اين دل غمگين تر و خونين تر و ويران تر از اين
گفت: هر چند دلت خانه به دوش است ولي دوست دارم كه شود بي سروسامان تر از اين گفتمش: حالت دل در غم گيسوي تو چيست؟ دست بر زلف زد و گفت: پريشان تر از اين
گفتمش: پيش رخت ديده چه حالت دارد؟ در رخ آينه خنديد كه حيران تر از اين گفتمش كفر سر زلف تو عالم بگرفت گفت: درشهر كه ديده است مسلمان تر از اين گفتمش: شيوه ي رفتار تو در گلشن چيست؟ سرو را كرد اشارت كه خرامان تر از اين
گفتمش: با رخ تو ماه چه نسبت دارد؟ گفت حرفي نشنيديم پريشان تر از اين
گفتم: اي دوست لبت را به چه تشبيه كنم؟ جانب گل نظر افكند كه خندان تر از اين
گفتمش: وقت سخن با تو چسان بايد بود؟ جامه از تن بدر آورد كه عريان تر از اين
گفتم: از هجر تو جان برلب پروانه رسيد گفت جز شمع نديديم گران جان تر از اين