جانا به غريبستان چندين به چه ميماني
بازآ تو از اين غربت تا چند پريشاني
صد نامه فرستادم،صد راه نشان دادم
يا نامه نميخواني يا راه نميداني
گر نامه نميخواني خود نامه تو را خوانم
ور راه نميداني در پنجه ي ره داني
بازآ كه در آن محبس قدر تو نداند كس
بازآ تو از اين غربت تا چند پريشاني
صد نامه فرستادم،صد راه نشان دادم
يا نامه نميخواني يا راه نميداني
گر نامه نميخواني خود نامه تو را خوانم
ور راه نميداني در پنجه ي ره داني
بازآ كه در آن محبس قدر تو نداند كس
با سنگ دلان منشين چون گوهر اين كاني
داستان كوتاه آموزنده
داستان كوتاه آموزنده71
داستان كوتاه آموزنده61