گر بيدل و بي‌دستم وز عشق تو پابستم

مشاور شركت بيمه پارسيان

گر بيدل و بي‌دستم وز عشق تو پابستم

۷۵ بازديد ۰ نظر

گر بيدل و بي‌دستم وز عشق تو پابستم
بس بند كه بشكستم ، آهسته كه سرمستم

در مجلس حيراني ، جاني است مرا جاني
زان شد كه تو مي داني ، آهسته كه سرمستم

پيش آي دمي جانم ، زين بيش مرنجانم
اي دلبر خندانم ، آهسته كه سرمستم

ساقي مي جانان بگذر ز گران جانان
دزديده ز رهبانان ، آهسته كه سرمستم

رندي و چو من فاشي ، بر ملت قلاشي
در پرده چرا باشي ؟ آهسته كه سرمستم

اي مي بترم از تو من باده ترم از تو
پرجوش ترم از تو ، آهسته كه سرمستم

از باده جوشانم وز خرقه فروشانم
از يار چه پوشانم ؟ آهسته كه سرمستم

تا از خود ببريدم من عشق تو بگزيدم
خود را چو فنا ديدم ، آهسته كه سرمستم

هر چند به تلبيسم در صورت قسيسم
نور دل ادريسم ، آهسته كه سرمستم

در مذهب بي‌كيشان بيگانگي خويشان
با دست بر ايشان آهسته كه سرمستم

اي صاحب صد دستان بي‌گاه شد از مستان
احداث و گرو بستان آهسته كه سرمستم
.........................
مولوي



تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد