دل ِ ما چشمه ي نور است مگر شك داري
فصل ما فصل حضوراست مگر شك داري
لحظه ها پُرشده از خنده ي گلهاي بهار
آري امشب شب نور است مگر شك داري
قامت ِ سبز ِ تغزل به چمن مي بالد
واژه با واژه چه جوراست مگر شك داري
ژاله بر گونه ي گل خنده كنان مي رقصد
باغ پُرشوكت و شور است مگر شك داري
اشك هم حس ِ قشنگي ست مبارك باشد
ديده ايوان ِ بُلور است مگر شك داري
آسمان غرق ِ تبسُم شده از ديدن ِ يار
موسم ِ جشن و سُرور است مگر شك داري
دل به دريا بزن و جام ِ شرابي پُر كن
غُصه از ميكده دور است مگر شك داري
دست در دست ِعزيزان همه دلداده ي عشق
( ساقيم ) مست ِغرور است مگرشك داري