كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

وحيد عمراني

۲۸ بازديد ۰ نظر

دور مي شوم از خود

نزديك مي شوم به تو

خود را مي يابم.


محمد قاسملوي

۲۷ بازديد ۰ نظر
دلم مي خواهد خودم را

از تنم در بياورم

بشويم

بچلانم

و روي طناب حياطمان پهن كنم

فردا بيايم و ببينم

كه مرا باد با خود برده است.


حسين شكربيگي

۳۰ بازديد ۰ نظر

چه چيزي مي توانم بگويم 

كه قبلا گنجشكها نگفته باشند    يا پرندگان ديگر!   چه چيزي مي توانم به تو بگويم    كه آب    به تو نگفته باشد    وقتي آن را مي نوشي    يا مي پاشي به صورتت!   چه چيزي بگويم    كه باد در گوشت نخوانده باشد    يا ابر    يا حتي آدم هاي ديگر!   دوستت دارم را همه گفته اند به تو    من هم همين را مي گويم    تنها كمي اميدوارانه تر    و واهمه ندارم     چرا كه وقتي عشق    به وجود آمد    ديگر منتظرِ پاسخ نه    يا آريِ ما نمي ماند.

محمدعلي نوري

۲۸ بازديد ۰ نظر
اولين رنج بر مي گردد به عصر دايناسورها   وقتي كه مادري نتوانست   كودكش را از پرت شدن به دره نجات دهد    آرام به شكاف سنگ ها برگشت   رنج اما منقرض نشد    هر پرنده در لانه اش   جوجه اي را براي مهاجرت پرورش داد    هر رودخانه دانه اي را   تا دهانۀ آبشار بدرقه كرد    كه اجداد ما از درخت ها پايين آمدند   و رنج بر دو پاي خودش ايستاد    بودن، فلسفۀ پيچيده اي نيست   رنجي است كوچك   كه در زير سنگي بزرگ 

زندگي مي كند.


عاطفه رزم آرا

۲۷ بازديد ۰ نظر

رفت؛

طولاني ترين نبرد دنياست

كه بازماندگان بي شماري دارد.


بيژن جلالي

۲۸ بازديد ۰ نظر

تو را هر لحظه به خاطر مي آورم

بي هيچ بهانه اي

شايد ...

دوست داشتن همين باشد.


اميد كوشكي

۲۷ بازديد ۰ نظر

براي تكه اي تاريكي بيشتر

جشن گرفته ايم

مايي كه از صبح صحبت مي كنيم.


ميرزا علي اكبر نعمت اللهي (موافق عليشاه)

۲۹ بازديد ۰ نظر

حلقه تا بر سر زلف تو گلندام افتاد

هيچ دل نيست مگر آنكه در اين دام افتاد

 

در ازل پرده ميان من و معشوق نبود

در تعيّن شدم و كار به پيغام افتاد

 

سر برآرم به جنون جامه به تن چاك زنم

پرده پوشي چه كنم طشت من از بام افتاد

 

در ره عشق سلامت همه در رنج و بلاست

كام آنراست كه دلخسته و ناكام افتاد

 

مستي ما بود از گردش چشم ساقي

سر و كار دگران است كه با جام افتاد


وحيد عمراني

۲۹ بازديد ۰ نظر

هرگز ندانستيم

اين غريو شاديست

يا نفير غم

كه هر سحرگاه

فرياد مي كني

اي خروس نگون بخت!

اگر پايان كار را مي دانستي

جز سكوتي سنگين

نثار گوش هاي كر نمي كردي.


عباس كيارستمي

۲۸ بازديد ۰ نظر

چه كسي مي داند

درد غنچه را

به هنگام شكفتن؟