كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

مژگان عباسلو

۲۷ بازديد ۰ نظر

موج مي داند ملال عاشق سرخورده را

زخم خنجرخورده، حال زخم خنجرخورده را

 

در امان كي بوده ايم از عشق، وقتي بوي خون

باز، وحشي مي كند بازِ كبوترخورده را

 

مرگ از روز ازل با عاشقان هم كاسه است

تا بلرزاند تن هر شام آخر خورده را

 

خون دلها خورده ام عمري و خواهم خورد باز

جام ديگر مي دهندش، جام ديگر خورده را

 

شعر شايد يك زن زيباست من هم، سايه اش

عاشق خود مي كند هر كس به من برخورده را


فاضل نظري

۲۷ بازديد ۰ نظر

با قلب من اي عشق كاري كن كه بايد!

كاري كه دل بردارم از اما و شايد

 

كاري كه تنها خود بداني چيست! يا نه!

كاري كه حتي از خودت هم برنيايد

 

اي دل جلايي تازه پيدا كن كه اين عشق

چون آه در آيينه خود را مي نمايد

 

بايد كه بر ديوار زندان سر بكوبم

آه مرا گر بشنود در مي گشايد

 

رفتم كه برگردم به آغوش تو اي عشق!

تا جان به جاي خستگي از تن درآيد


يوسفعلي ميرشكاك

۲۷ بازديد ۰ نظر

ز نو شد زنده با ما ماجراي ليلي و مجنون

من و آيينه ايم امروز جاي ليلي و مجنون

 

خداي عاقلان بازيچۀ طفلان برزن شد

به يك شب همنشيني با خداي ليلي و مجنون

 

از اين بي دست و پايي ها كه من با خويشتن دارم

قياسي مي توان كرد از حياي ليلي و مجنون

 

به جز با ما نشايد راز ما را با كسي گفتن

كه در عالم نشد كس آشناي ليلي و مجنون

 

نهان كرديم داغ مرگ خود از خويشتن حتي

نباشد جاي نامحرم عزاي ليلي و مجنون


كامران رسول زاده

۲۵ بازديد ۰ نظر

كار دستم داده

اين دست و دلبازي

ديگر تو حكم كن!

من ...

دلم را باخته ام.


شاطر عباس صبوحي

۲۵ بازديد ۰ نظر

اي دلبر عيسي نفس ترسايي

خواهم به برم شبي تو بي ترس آيي

گه پاك كني با آستين چشم ترم

گه بر لب خشك من لب تر سايي


حميد امجدي

۲۶ بازديد ۰ نظر

نقاش اگر بودم

تو را

در آغوش مي كشيدم.


وحيد عمراني

۲۵ بازديد ۰ نظر

چشمانت را كه مي بندي

جهان در سياهي فرو مي رود

و اقليم وجود من

نورافشان مي شود

غروب يك وادي

طلوع سرزمين ديگريست.


مهدي طراوتي توانا

۲۶ بازديد ۰ نظر

ايلياتي! اسب را زين كن به جنگ ديگري

خون به پا شد باز از چشم قشنگ ديگري

 

خون به راه افتاده دارد، سيل مي آيد به دشت

تا بگيرد دشت و اقليم تو رنگ ديگري

 

ناز شستت! غيرت يك ايل در دستان توست

اين تفنگ افتاد از دستت، تفنگ ديگري

 

كار دنيا باز هم لنگ است و مي ترسم كه باز

مادري زايد شبي تيمور لنگ ديگري

 

دشت، جولان گاه شد امشب نگيرد ماه من!

دامنت را پنجۀ تيز پلنگ ديگري


محسن كريمي

۲۵ بازديد ۰ نظر

رويا نبود، خاطره نه، دلپذيرتر

بود از تمام منظره ها بي نظيرتر

 

او رفت و گفت: «پشت سرم آب هم نپاش»

وقتي كه رفت در پي او شد مسير، تر

 

دست و دلش نرفت فراري شود ز من

از دست من رها شد و در دل اسيرتر

 

مجنون به كوه زد كه بفهمند مردمان

در راه عشق كوه و كمر دلپذيرتر

 

جويي كه بود در پي دريا بزرگ شد

رودي كه نيست طالب دريا حقيرتر

 

من آدمم، تو آدمي و كوه نيستيم

پس مي رسم به چشم تو گيرم كه ديرتر


بابا طاهر همداني

۲۷ بازديد ۰ نظر

مرا نه سر نه سامان آفريدند

پريشانم پريشان آفريدند

پريشان خاطران رفتند در خاك

مرا از خاك ايشان آفريدند