دست همه سنگ طعنه و صد رنگي ست
سهم من و تو شكستگي، دلتنگي ست
اي دل قدم محال بر مي داري
برگرد كه خانۀ خدا هم سنگي ست
دست همه سنگ طعنه و صد رنگي ست
سهم من و تو شكستگي، دلتنگي ست
اي دل قدم محال بر مي داري
برگرد كه خانۀ خدا هم سنگي ست
تو كه نوشم نيي نيشم چرايي؟
تو كه يارم نيي پيشم چرايي؟
تو كه مرهم نيي ريش دلم را
نمك پاش دل ريشم چرايي؟
بهار گمشده در صفحه هاي تقويمم
و جاي خالي تو ابتداي تقويمم
و قارقار كلاغي كه خانه گم كرده
شنيده مي شود از لا به لاي تقويمم
و روز پنجم هر هفته حس مرموزي
عبور مي كند از كوچه هاي تقويمم
و انتظار غريبي غروب هر جمعه
دويده در پي او پا به پاي تقويمم
رسيده است به پايان به يك شروع جديد
دوباره يخ زده ام انتهاي تقويمم
خشك سيمي، خشك چوبي، خشك پوست
از كجا مي آيد اين آواي دوست؟
گر ز سيم است اين صداي نازنين
خود چگونه مي زند هيهاي دوست؟
از چه چوبي آيد اين بيدادها
مي كند عريان چرا سيماي دوست؟
اين مگر سيم است و زر كز قدرتش
مي كند فرياد، قدرت هاي دوست
مي زني نغمه به سر، اين دست نيست
جاي دارد سر نهم در پاي دوست
مجسمه هاي ميدانگاه
دستان برافراشتۀ قهرمان جنگ
پر از برف.
غمگين مشو عزيز دلم
مثل هوا كنار توام
نه جاي كسي را تنگ مي كنم
نه كسي مرا مي بيند
نه صدايم را مي شنود
دوري مكن
تو نخواهي بود
من اگر نباشم.
ز بس گل كه در باغ مأوا گرفت
چمن رنگ ارژنگ مانا گرفت
شبم نافۀ مشك تبت نداشت
جهان بوي مشك از چه معنا گرفت
مگـر چشم مجنون به ابر اندر است
كه گل رنگ رخسار ليلا گرفت
به مي ماند اندر عقيقش قـدح
سرشكي كه در لاله مأوا گرفت
قدح گـير چندي و دنيا مگـــير
كه بدبخت شد آنكه دنيا گـرفت
سـر نرگس تازه از زر و سيم
نشان سر تاج كسري گرفت
چو رهبان شد اندر لباس كبود
بنفشه مگر دين ترسا گرفت؟
آن سان كه درخت، برگ را زيسته ايد
در عرياني، تگرگ را زيسته ايد
بيچاره به ما كه زندگي را مُرديم
خوشبخت شما كه مرگ را زيسته ايد
تو مهربانتر از آني كه فكر مي كردم
درست مثل هماني كه فكر مي كردم
شبيهِ ... ساده بگويم كسي شبيهت نيست
هنوز هم تو چناني كه فكر مي كردم
تو جان شعر مني و جهان چشمانم
مباد بي تو جهاني كه فكر مي كردم
تمام دلخوشي لحظه هاي من از توست
تو آنِ آنِ زماني كه فكر مي كردم
درست مثل هماني كه در پي ات بودم
درست مثل هماني كه فكر مي كردم