مانده در چشمم نگاهش مات
باز هم او را توانم ديد ؟!
آه ! كي ديگر ، كجا ، هيهات ...
مانده در چشمم نگاهش مات
باز هم او را توانم ديد ؟!
آه ! كي ديگر ، كجا ، هيهات ...
عشق يه شهره كه ازت دور نيست
هرچقدم جاده بخواد كش بياد
عشق يه دختر با موهاي سياس
وقتي ميشيني تا با ساكش بياد
عشق همينه كه نگاهت كنه
عشق كني ، لرز كني ، تب كني
تا اس ام اس ميزنه : دارم ميام
پاشي يه تهرانو مرتب كني
چنديست دلم به كوچهي عقل زده ست
- ديوانه چه داند كه چه خوب و چه بد است؟ -
عشق تو به غير درد سر نيست ولي
قربان سري كه درد كردن بلد است ...
بيش از تمام رنگ هايت رنگ كاشي را ،
بيش از تمام لحظه ها وقتي تو باشي را...
حالا كه ميروي قدم آهسته برندار
ميخواهي ام شكنجه دهي يا جدا شوي؟