بيشترين آمار خودكشي كودكان و نوجوانان در دنيا،به دليل عدم حضور مادر در خانواده يا روش هاي غلط تربيتي به خصوص از سمت مادر انجام ميشود
بيشترين آمار خودكشي كودكان و نوجوانان در دنيا،به دليل عدم حضور مادر در خانواده يا روش هاي غلط تربيتي به خصوص از سمت مادر انجام ميشود
اي ساربان آهسته رو كآرام جانم ميرود
وآن دل كه با خود داشتم با دلستانم ميرود
من ماندهام مهجور از او بيچاره و رنجور از او
گويي كه نيشي دور از او در استخوانم ميرود
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان كنم ريش درون
پنهان نميماند كه خون بر آستانم ميرود
محمل بدار اي ساروان تندي مكن با كاروان
كز عشق آن سرو روان گويي روانم ميرود
او ميرود دامن كشان من زهر تنهايي چشان
ديگر مپرس از من نشان كز دل نشانم ميرود
برگشت يار سركشم بگذاشت عيش ناخوشم
چون مجمري پرآتشم كز سر دخانم ميرود
با آن همه بيداد او وين عهد بيبنياد او
در سينه دارم ياد او يا بر زبانم ميرود
بازآي و بر چشمم نشين اي دلستان نازنين
كآشوب و فرياد از زمين بر آسمانم ميرود
شب تا سحر مينغنوم و اندرز كس مينشنوم
وين ره نه قاصد ميروم كز كف عنانم ميرود
گفتم بگريم تا ابل چون خر فروماند به گل
وين نيز نتوانم كه دل با كاروانم ميرود
صبر از وصال يار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد كار من هم كار از آنم ميرود
در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم ميرود
سعدي فغان از دست ما لايق نبود اي بيوفا
طاقت نميارم جفا كار از فغانم ميرود
من با حجاب اجباري ، كاملا مخالف هستم
اما
پوشش نامناسب زنان ، باعث خواهد شد آنان تبديل به كالاي جنسي شوند
زنان ، بايد با انتخاب آگاهانه ي خود حجاب را بپذيرند وگرنه پوشش نامناسب هيچ زني را به جايگاه واقعيش نميرساند
سوالات مهم
به نظر شما جايگاه واقعي زن كجاست؟؟و چگونه زنان ميتوانند به جايگاه واقعي خود دست پيدا كنند؟؟ و آيا زنان غربي توانسته اند به اين جايگاه ، برسند؟
به نظرم ،عموم مردم ايران از اين 13 عيب رنج ميكشند
1_به شدت از مسئوليت فرار ميكنيم و گاهي در هنگام فرار به ديگران تهمت ميزنيم تا جبران اشتباه ما به دوش كسان ديگري بيفتد
2_حقوق ديگران را به خاطر منافع خود به راحتي پايمال ميكنيم و تلاش داريم از زير دستان خود سوءاستفاده كنيم
3_به شدت دروغگو هستيم،و چون از كودكي به خاطر روش هاي تربيتي نامناسب ما را به دروغ عادت داده اند در اين عيب بسيار تبحر داريم
4_از ديگران چيزهايي را ميخواهيم كه خود به آنها عمل نميكنيم
5_با اينكه دانش ما كم است و كتاب به ندرت ميخوانيم،در مورد هر چيزي نظركارشناسي ميدهيم و از گفتن نميدانم شرم داريم
6_خشونت طلب هستيم و فحش دادن در نظر ما ايرانيان به يك امر شايع تبديل شده است
7_براي سرگرمي خود ديگران را مسخره ميكنيم
8_متاسفانه اگر زور بالاي سر ما نباشد سعي خواهيم كرد قوانين را دور بزنيم،(مثل قوانين راهنمايي و رانندگي)
9_خود را به قدرت ميفروشيم تا به منابع و منافع بيشتر دست پيدا كنيم
10_به شدت حسود هستيم و نميتوانم پيشرفت ديگران را تحمل كنيم. همچنين تلاش خواهيم كرد افرادي كه بالاتراز ما هستند را به زير بكشيم
11_قضاوت ميكنيم،بدون آنكه اطلاعات كافي داشته باشيم
12_غيبت ميكنيم،و از اين كار لذت ميبريم
13_وعده ميدهيم و به آن عمل نميكنيم و از داشتن اين عيب ، شرم نداريم
بياييم از همين امروز ازخودمان شروع كنيم
(ضحاك كسي بود كه ده عيب بزرگ داشت)
آنچه از سياست ميدانم و مطمئن هستم درست است اين است كه دروغ ، فريب و سوءاستفاده از ناگاهي مردم وسيله اي براي جذب نيرو در همه ي احزاب ، گروهها و تشكُلات سياسي در سطح دنيا ، به خصوص نزديك انتخابات است
دليل آن هم روش است
1_ راي جمع كردن
2_ كاهش هزينه ها
سياست را جدي بگيريم تا كمتر فريب بخوريم
اين زندگي دست درازي دارد
هر كس به دلش قصه و رازي دارد
لبخند بزن به مشكلت گريه نكن
هر آدم زنده اي نيازي دارد
12/خرداد/1398
هميشه برام سوال بوده كه بدونم
1_چرا با اينكه زنان بيشتر آشپزي ميكنند اما برترين آشپزان دنيا آقايان هستند؟
2_چرا با اينكه اكثر نويسنده ها و شاعران خانم هستند بهترينهاي اين عرصه را بيشترآقايان تشكيل ميدهند؟
3_چرا خانم ها كمتر از آقايان در علوم پايه به موفقيت دست پيدا ميكنند؟
4_چرا بيشتر مشاهير,مخترعين و مكتشفين وَ بسياري موارد ديگر، آقايان هستند؟
5_چرا اكثر خوانندگان به خاطر خواندن آهنگ هاي( س ك سي ) و نشان دادن بدن عريان زنان زيبا، در دنيا معروف ميشوند؟
6_چرا اكثر زناني كه در دنيا معروف شده اند و به خاطر معروفيت به ثروت دست پيدا كرده اند ، به جاي داشتن علم يا هوش سرشار ، زيبايي و اندام خود را در معرض نمايش گذاشته اند و ميگذارند؟
7_چرا در طول تاريخ تمدن بشري اكثر زناني كه به قدرت رسيده اند و يا نفوذ زيادي در دربار داشته اند همانند مردان ستمگر يا فاسد با مردم و رعيت برخورد كرده اند؟
8_چرا اكثر زنان سياستمدار(در طول تاريخ) از برتريهاي زنانه ي خود مثل مهرباني و عشق ورزيدن،كمتر براي ايجاد صلح و دوستي و عمران آباداني استفاده كردند و بيشتر به حاشيه پرداخته اند؟
.........و از اين دست چرا ها بسيار است
صائب
***
پيش ازين، بر رفتگان افسوس ميخوردند خلق
ميخورند افسوس در ايام ما بر ماندگان
***
درين دو هفته كه ابر بهار در گذرست
تو نيز دامن اميد چون صدف واكن
***
هر تمنايي كه پختم زير گردون، خام شد
زين تنور سرد هيهات است نان آيد برون
***
نه دين ما به جا و نه دنياي ما تمام
از حق گذشتهايم و به باطل نميرسيم
***
زنده ميسوزد براي مرده در هندوستان
دل نميسوزد درين كشور عزيزان را به هم
***
فرصت نميدهد كه بشويم ز ديده خواب
از بس كه تند ميگذرد جويبار عمر
***
اي كه ميجويي گشاد كار خود از آسمان
آسمان از ما بود سرگشتهتر در كار خويش
***
بزرگ اوست كه بر خاك همچو سايهٔ ابر
چنان رود كه دل مور را نيازارد
***
اي كارساز خلق به فرياد من برس
زان پيشتر كه كار من از كار بگذرد
***
تار و پود عالم امكان به هم پيوسته است
عالمي را شاد كرد آن كس كه يك دل شاد كرد
***
دولت سنگدلان زود بسر ميآيد
سيل از سينه كهسار به سرعت گذرد
***
مصيبت دگرست اين كه مرده دل را
چو مرده تن خاكي به گور نتوان كرد
***
گر از عرش افتد كس، اميد زيستن دارد
كسي كز طاق دل افتاد از جا برنميخيزد
***
غافلي از حال دل، ترسم كه اين ويرانه را
ديگران بي صاحب انگارند و تعميرش كنند
***
بوسه هر چند كه در كيش محبت كفرست
كيست لبهاي ترا بيندو طامع نشود
اين لب بوسه فريبي كه ترا داده خدا
ترسم آيينه به ديدن ز تو قانع نشود
***
روزي كه برف سرخ ببارد ز آسمان
بخت سياه اهل هنر سبز ميشود
***
نتوان به آه , لشكر غم را شكست داد
اين ابر از نسيم پريشان نميشود
***
چون گنهكاري كه هر ساعت ازو عضوي برند
چرخ سنگيندل ز من هر دم كند ياري جدا
***
چرخ را آرامگاه عافيت پنداشتم
آشيان كردم تصور، خانهٔ صياد را
***
پاي به خواب رفتهٔ كوه تحملم
نتوان به تيغ كرد ز دامن جدا مرا
***
از بهار نوجواني آنچه برجا مانده است
در بساط من، همين خواب گران غفلت است
***
آقا محمد خان اولين شاه سلسه ي قاجار:
«اگر ميخواهي به راحتي سلطنت كني سعي كن تا مردم گرسنه و بيسواد باشند.»
حاكمان در طول تاريخ بشري,براي آنكه راحت تر بتوانند مردم را استثمار كنند ناآگاهي وفقر را با دسيسه ها و سياست هاي متنوع ترويج ميدادند و جنگ هاي خونين با بهانه هاي واهي به راه مي انداختند كه گاهي سالها به طول مي انجاميد.
اما فريبنده و شيطاني تر از آنچه بيان شد آن است كه نام جبري كه خود سرمنشا آن بودنند را سرنوشت گذاشتند.تا به اين وسيله قدم نهايي براي به برده كشيدن مردم نا آگاه را طي كرده باشند.
سرنوشت يك سري اتفاقات از پيش تعيين شده است كه به طور مشخص به آينده اشاره دارد
پذيرش سرنوشت يعني:
من ديگر نمي پرسم چرا اينگونه زندگي ميكنم
من ديگر تلاش نخواهم كرد زندگي ام را تغيير دهم
من ديگر نميخواهم بدانم چرا فاصله ي طبقاتي وجود دارد چون پاسخ سوالم را ,يافته ام
آيا شما سرنوشت را قبول داريد؟؟؟
ابوالقاسم كريمي
گردآوري:
ابوالقاسم كريمي
شنبه 1 تير 1398
***
همه از دست غير ناله كنند
سعدي از دست خويشتن فرياد
***
عافيت ميبايدت چشم از نكورويان بدوز
عشق ميورزي بساط نيك نامي درنورد
***
هر كه مي با تو خورد عربده كرد
هر كه روي تو ديد عشق آورد
***
ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد
ابري كه در بيابان بر تشنهاي ببارد
***
بيحاصلست يارا اوقات زندگاني
الا دمي كه ياري با همدمي برآرد
***
گر من از عهدت بگردم ناجوانمردم نه مَردم
عاشق صادق نباشد كز ملامت سر بخارد
***
هر كه ميورزد درختي در سرابستان معني
بيخش اندر دل نشاند تخمش اندر جان بكارد
***
غم دل با تو نگويم كه نداري غم دل
با كسي حال توان گفت كه حالي دارد
***
عشق داغيست كه تا مرگ نيايد نرود
هر كه بر چهره از اين داغ نشاني دارد
***
بگريست چشم ابر بر احوال زار من
جز آه من به گوش وي اين ماجرا كه برد
گفتم لب تو را كه دل من تو بردهاي
گفتا كدام دل چه نشان كي كجا كه برد
***
هر كه در شهر دلي دارد و ديني دارد
گو حذر كن كه هلاك دل و دين ميگذرد
***
زنده شود هر كه پيش دوست بميرد
مرده دلست آن كه هيچ دوست نگيرد
***
اگر هزار غم است از جهانيان بر دل
همين بس است كه او غمگسار ما باشد
***
به كسي نگر كه ظلمت بزدايد از وجودت
نه كسي نعوذبالله كه در او صفا نباشد
***
آيين وفا و مهرباني
در شهر شما مگر نباشد
***
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
ياري كه تحمل نكند يار نباشد
***
كسان عتاب كنندم كه ترك عشق بگوي
به نقد اگر نكشد عشقم اين سخن بكشد
***
نامم به عاشقي شد و گويند توبه كن
توبت كنون چه فايده دارد كه نام شد
***
ابناي روزگار غلامان به زر خرند
سعدي تو را به طوع و ارادت غلام شد
***
سود بازرگان دريا بيخطر ممكن نگردد
هر كه مقصودش تو باشي تا نفس دارد بكوشد
***
هر كه معشوقي ندارد عمر ضايع ميگذارد
همچنان ناپخته باشد هر كه بر آتش نجوشد
***
آن نه مي بود كه دور از نظرت ميخوردم
خون دل بود كه از ديده به ساغر ميشد
***
اينان مگر ز رحمت محض آفريدهاند
كآرام جان و انس دل و نور ديدهاند
لطف آيتيست در حق اينان و كبر و ناز
پيراهني كه بر قد ايشان بريدهاند
***
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
كه مدتي ببريدند و بازپيوستند
***
عيب شيرين دهنان نيست كه خون ميريزند
جرم صاحب نظرانست كه دل ميبندند
***
روا بود همه خوبان آفرينش را
كه پيش صاحب ما دست بر كمر گيرند
قمر مقابله با روي او نيارد كرد
و گر كند همه كس عيب بر قمر گيرند
***
چنان كه در رخ خوبان حلال نيست نظر
حلال نيست كه از تو نظر بپرهيزند
***
مرا به علت بيگانگي ز خويش مران
كه دوستان وفادار بهتر از خويشند
***
غلام همت رندان و پاكبازانم
كه از محبت با دوست دشمن خويشند
***
تا مگس را جان شيرين در تنست
گرد آن گردد كه حلوا ميكند
***
ما روي كرده از همه عالم به روي او
وآن سست عهد روي به ديوار ميكند
***