كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

يك سوال شرعي دارم

۲۹ بازديد ۰ نظر

اگر فردي مبلغي را به عنوان شفاي مريض به امام زاده واگذار كند,اگر مريض شفا پيدا نكند آيا فرد با توجه به تورم سنگين و گراني شديد و درآمد كم مردم, ميتواند پول خود را از امام زاده پس بگيرد.

 

 

من ميخواستم زنگ بزنم اين سوال رو بپرسم,اما روم نشد اگه ميتونيد شما بپرسيد.و پاسخُ به من اطلاع بديد.ممنون

 

 

فرزندزمين


چرا بايد دعا كنيم؟؟؟

۲۹ بازديد ۰ نظر

ما به خداوند ايمان داريم

ما ميدانيم اراده ي انسان,بال پرواز آزادي اوست

ما ميدانيم به وسيله ي دعا , در قوانين دنيا تغييري ايجاد نخواهد شد

آنچه تغيير ميكند و هر لحضه در حال دگرگوني است مطمئن هستيم قوانين دنيايي كه در آن زندگي ميكنيم , نيست

هيچ بلايي , وجود ندارد

هيچ معجزه اي به وقوع نميپيوندد

هر چه كه هست جزئي از قوانين طبيعي,ثابت شده,منطقي وَ علمي دنيايي است كه درحال حاضر , زيستن ما وابسته به آن است.

ما به دنبال معجزه نبوديم و نخواهيم بود وَ خدا را به خاطر برآورده كردن خواسته هاي مادي نپرستيده ايم و نخواهيم پرستيد.

 

ما تنها ميخواهيم , آرامش داشته باشيم و شاد زندگي كنيم.

 

 

فرزندزمين


شعر:زندگي/ابوالقاسم كريمي

۲۹ بازديد ۰ نظر

 

زندگي ام

همچون گليست

كه در پنجه ي بيابان

مُرده است

 


شعر:كودك/ابوالقاسم كريمي

۲۹ بازديد ۰ نظر

 

 

كودكي مي گريست،

مرگ خدا را

باور كرده بود


خاطره:موضوع محيط زيست/ابوالقاسم كريمي

۲۸ بازديد ۰ نظر

2 سال پيش

وقتي از كوه دربند(1) با سعيد(2)كه تازه از سوئد آمده بود بالا ميرفتيم.

صحبت از پاكيزگي شهر و زباله و حقوق حيوانات به ميان آمد.

سعيد مابين حرفاش گفت: قاسم , ببين دربند چقدر كثيفه, مردم ايران فرهنگ و شعور ندارن دست خودشونم نيست اگه 1 درصد از فرهنگ مردم سوئد رو ايراني ها داشتن الان اوضاع كشورشون اينطوري نبود.

 

و در ادامه گفت:توي سوئد كسي جرئت آشغال انداختن روي زمين رو نداره و هر كي اينكار رو مرتكب بشه بايد جريمه ي سنگيني بده , وگرنه بازداشت ميشه

 

سعيد اين حرف رو زد و در هنگامي كه داشتيم  پايين مي آمديم چند عدد پوست موز از دستش رها شد و به دامن كوه افتاد

 

من دوستمو  صدا زدم و گفتم:سعيد زباله رو از رو زمين بدار

 

سعيد در جواب گفت:اين پوست ميوس زود جذب طبيعت ميشه

 

_گيرم تا فردا همين موقه جذب طبيعت بشه , تو الان اين پوست موز هارو اندختي جلوي پاي كسايي كه ميخوان از كوه بالا برن , ممكنه پاي يكي ليز بخوره و پرت بشه تو دره

_اگه دلت مي سوزه چرا خودت بر نميداري؟

_اين زباله من نيست تو روي زمين انداختي خودتم بايد برشداري

_به من ربطي نداره

اينجا بود كه من عصباني شدم و در هنگامي كه داشتم زباله ها رو از روي زمين جمع ميكردم , به سعيد گفتم: كتاب بيشعوري رو بخون تا از رنجي كه ميكشي آگاه بشي,اگه تو توي سوئد زباله روي زمين نميدازي به خاطر فرهنگ بالايي كه نداري نيست, به خاطر ترس از جريمه و بازداشته.

 

پايان دوستي من و سعيد

 

1_كوه دربند يكي از مناطق تفريحي درشمال استان تهران است

2_نام واقعي دوستم سعيد نيست


درباره

۲۹ بازديد ۰ نظر

 

شهروند ايران

ساكن استان تهران_شهرستان ورامين

كارشناس ، نماينده و مشاور شركت بيمه

پشتيبان و بازارياب دستگاه كارت خوان

مسلمان_شيعه

 عضو خانواده ي شهدا(برادرشهيد)

 شاعر

 ترانه سرا

 نويسنده

فعال اجتماعي

 بيش فعال مستقل محيط زيست

معتقد به فرضيه گايا(فرزندزمين)

كارشناس حقوق قضايي

 علاقه مند به روانشناسي

علاقه مند به عكاسي منظره

 علاقه مند به فعاليت سياسي

علاقه مند به فعاليت هاي اجتماعي و عام المنفعه


شعر:سكوت/ابوالقاسم كريمي

۳۰ بازديد ۰ نظر

 

 

وَ آنگاه كه (پاييز) آمد

شعر

در دستان من مُرد

وَ قلبم

به انبار سكوت واژه ها

مبدل شد


قطعات زيبا و كوتاه از اشعار سهراب سپهري

۳۳ بازديد ۰ نظر

 به چه مي‌انديشى؟

نگرانى بيجاست …

عشق اينجا و خدا هم اينجاست

لحظه‌ها را درياب …

******

زندگي نيست بجز عشق

بجز حرف محبت به كَسي

وَر نه هر خار و خَسي

زندگي كرده بَسي…

******

و عشق سفربه روشني اهتزار اشياست…

و عشق صداي فاصله هاست….

صداي فاصله هايي كه غرق ابهامند…!

******

بيا ذوب كن

در كف دست من

جرم نوراني عشق را…!

******

 زندگي

حس غريبيست

كه يك مرغ مهاجر دارد …!

******

كسي نيست،

بيا زندگي را بدزديم،

آن وقت ميان دو ديدار قسمت كنيم…

******

لحظه‌ها را درياب …

زندگي در فردا

نه

همين امروز است …

******

زندگي سوت قطاري است

كه در خواب پُلي مي پيچد

زندگي

ديدن يك باغچه

از شيشهٔ مسدود هواپيماست

خبر رفتن موشك به فضا،

لمس تنهايي ماه،

فكر بوييدن گل در كره اي ديگر…

******

زندگي مجذورِ آيينه است!

زندگي گل به توان اَبَديَت،

زندگي ضربِ زمين در ضربانِ دل ها،

زندگي هندسه ساده و يكسان نفس هاست…

******

 دوستان من كجا هستند؟

روزهاشان پرتقالي باد!

******

دوست را زير باران بايد ديد

عشق را زير باران بايد جست

******

 صدا كن مرا صداي

تو خوب است

******

تو …

به اندازه‌ي پروانه شدن زيبايي …

******

از بي كران تو مي ترسم اي دوست!!

موج نوازشي…

******

 ايمان بياوريد

به خدايي كه به پيچك فرمود:

“نرده را زيبا كن”

******

باد مي رفت

به سر وقت چنار

من به سر وقت خدا مي رفتم …

 ******

چيزهايي هست،

كه نمي دانم

مي دانم،

سبزه اي را بكنم خواهم مرد …

******

چرا مردم نمي دانند

كه لادن اتفاقي نيست…!

******

هوش من

پشت چشمان او آب مي شد …!

******

و تو گياه تلخ افسوني …!

******

صبح‌ خواهد‌ شد

و به اين كاسه‌ آب

آسمان هجرت خواهد كرد …

******

 دلخوشم

با نفسي

حبه قندي ،

چايي …

صحبت اهل دلي …

دل خوشي‌ ها كم نيست

ديده‌ ها نابيناست …

******

من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشيار است…

******

صداي پاي تو آمد،

خيال كردم باد عبور مي كند..؛

از روي پرده هاي قديمي…!

******

 دَر نبنديم به نور

به آرامشِ پُرمهرِ نسيم

رو به اين پنجره

با شوق

سلامي بكنيم…

******

 پشت درياها شهري است

كه در آن وسعتِ خورشيد

به اندازه ي چشمانِ سحرخيزان است…

******

دچار بايد بود

وگرنه

زمزمه حيرت

ميان دو حرف حرام خواهد شد …

******

و نترسيم از مرگ

مرگ پايان كبوتر نيست.

مرگ وارونه يك زنجره نيست.

مرگ در ذهن اقاقي جاريست…

******

اندوه مرا

بچين

كه رسيده است…

******

 و من مفسر گنجشك هاي درهٔ گنگم…

******

 ساده باشيم!

ساده باشيم

چه در باجهٔ يك بانك،

چه در زير درخت…

******

 ديگران را هم غم هست به دل!

غم من ليك، غمي غمناك است…

******

دلم گرفته ست

دلم عجيب گرفته ست

و هيچ چيز

مرا از هجومِ خاليِ اطراف نمي رهاند

و فكر مي كنم كه اين ترنّمِ موزونِ حُزن

تا به ابد

شنيده خواهد شد…

******

دستم را به سراسر شب كشيدم؛

زمزمهٔ نيايش

در بيداري انگشتانم تروايد؛

خوشهٔ فضا را فشردم!

قطره هاي ستاره

در تاريكي درونم درخشيد؛

و سرانجام؛

در آهنگ مه آلود نيايش

تو را گم كردم … !

******

من از مصاحبتِ آفتاب مي آيم،

كجاست سايه…؟

******

پشت درياها شهري است

كه در آن

پنجره‌ها

رو به تجلي باز است!

بام‌ها

جاي كبوترهايي است

كه به فوارهٔ هوش بشري مي‌نگرند…

******

و من در طلوع گل ياسي

از پشت انگشت هاي تو بيدار خواهم شد …

******

كجاست جاي رسيدن

و پهن كردن يك فرش

و بي خيال نشستن …

******

زندگي،

شايد،

شعرِ پدرم بود كه خواند

چايِ مادر كه مرا گرم نمود

نانِ خواهر كه به ماهي ها داد

زندگي،

شايد لبخنديست كه دريغش كرديم

******

 زندگي رسم خوشايندي است

زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ

پرسشي دارد اندازه عشق…

******

شب،

گلدان پنجره ما را ربوده است…

******

چه خيالي ،

چه خيالي !

خوب مي دانم

حوض نقاشي من بي ماهي است …

******

 زندگي

رقص دل انگيز خطوط لب توست…

******

چرا مردم نمي دانند

كه در گل هاي ناممكن

هوا سرد است…؟

******

روزني دارد ديوار زمان

كه از آن چهره من پيداست

چيزهايي هست،

كه نمي‌دانم

******

 زندگي

موسيقي گنجشك هاست؛

زندگي

باغ تماشاي خداست

زندگي

يعني همين پروازها ،

صبح ها،

لبخندها،

آوازها…

******

جاده يعني غربت … باد …

آواز ..‌.

و كمي ميل به خواب…!

******

بيا تا برايت بگويم

چه اندازه تنهايي من بزرگ است

و تنهايي من

شبيخون حجم تو را پيش بيني نمي كرد

و خاصيت عشق اين است…

******

عبور بايد كرد .

صداي باد مي آيد،

عبور بايد كرد.

و من مسافرم ،

اي بادهاي همواره!

مرا به وسعت تشكيل برگ ها ببريد.

مرا به كودكي شور آب ها برسانيد…

******

بهترين چيز

رسيدن به نگاهي است

كه از حادثه عشق،

تَر است …

******

آدم اينجا تنهاست

و در اين تنهايي،

سايه ناروني

تا ابديت جاري است

 

به سراغ من اگر مي آييد

نرم و آهسته بياييد،

مبادا كه ترك بردارد

چيني نازك تنهايي من…

******

من به آغازِ زمين نزديكم.

نبض گل ها را مي گيرم.

آشنا هستم با سرنوشت ترِ آب،

عادتِ سبزِ درخت!

روح من گاهي از شوق،

سرفه اش مي گيرد

روح من گاهي،

مثل يك سنگِ سرِ راه حقيقت دارد

******

شاخه ها پژمرده است.

سنگ ها افسرده است.

رود مي‌نالد.

جغد مي‌خواند.

غم بياويخته با رنگ غروب

مي‌تراود ز لبم قصه سرد:

دلم افسرده در اين تنگ غروب…

******

زندگي فهم نفهميدن‌ هاست

******

 من نديدم؛

دو صنوبر را با هم دشمن

من نديدم: بيدي

سايه اش را! بفروشد به زمين؛

رايگان مي بخشد نارون

شاخهٔ خود را به كلاغ … !

******

و عشق،

تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگي‌ها برد،

مرا رساند به امكان يك پرنده شدن …

******

و دست عاشق در دست ترد ثانيه هاست‌.

******

چه كسي ميداند

كه تو در پيله تنهايي خود تنهايي؟

چه كسي ميداند

كه تو در حسرت يك روزنه در فردايي ؟

پيله ات را بگشا…

تو به اندازه پروانه شدن زيبايي…

******

 بد نگوييم به مهتاب

اگر تب داريم …

******

كار ما نيست شناسايي راز گل سرخ

كار ما شايد اين است

كه در افسون گل سرخ شناور باشيم …

******

 جاي مردان سياست

بنشانيد درخت

‏كه هوا تازه شود…!

******

صبح يعني …

وسط قصه ترديد شما،

كسي از در برسد،

نـور تعـارف بكـند …!

******

 گوش كن!

جاده،

صدا مي زند از دور قدم هاي تو را …

******

زندگي را با عشق

نوش جان بايد كرد …!

******

بيا تا برايت بگويم

چه اندازه تنهايي من بزرگ است؛

******


ترانه:گريه هاي بي سرو صدا/ابوالقاسم كريمي

۳۰ بازديد ۰ نظر

اينجا فضاي زندگي شعري بلند و مبهمه

كه واسه ي سرودنش رديف و قافيه كمه

*

ما قُلكه آرامشو با گريمون پُر ميكنيم

سيسد روز از هر سالمون ماه عزا و ماتمه

*

هر آدمي كه قلبشو , به غصه ها فروخته

مسير سرنوشتش , يه راه پر پيچ و خمه

*

شاديه ما قصريه كه ديواراش از پلاستيكه

كنار قصر شاديمون خونه ي سنگي غمه

*

قانون اختيار ميگه ميتوني غم رو بكشي

اما واسه كشتن غم قدرتمون خيلي كمه

*

 

 

ابوالقاسم كريمي


شعري از بيژن جلالي

۳۰ بازديد ۰ نظر

خواب خرگوشي

چه خواب خوبي است.

وقتي دو گوش بزرگ داريم

و نشسته خوابيده‌ايم

روي دو پايمان.

 

بيژن جلالي