كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

وحيد كردلو

۳۲ بازديد ۰ نظر

محتاجم ...

محتاج يك فنجان چاي

كه پهلويش تو باشي.


فاضل نظري

۳۴ بازديد ۰ نظر

در توبه مرا گفت كه برگير شرابي

ساقي تو كه خود بيشتر از خلق خرابي!

 

اين ماهي دلمرده در اين بركۀ دلگير

جز دوري آن ماه نديده ست عذابي

 

من عارف دلتنگم يا زاهد دلسنگ؟

هر روز نقابي زده ام روي نقابي

 

يك عمر ملائك همه گشتند و نديدند

در نامۀ اعمال من مست ثوابي

 

ساقي! همه بخشودۀ يك گوشۀ چشميم

آنجا كه تو باشي چه حسابي؟ چه كتابي؟


وحيد عمراني

۳۲ بازديد ۰ نظر

شب هنگام

آب هاي نقره اي اقيانوس

درخشان و شگرف

مهتاب ...

آرامگاه هزاران دريانورد عاشق را

چراغان كرده است

و پريان دريايي

در رقصي منظم و دلربا

اندام سفيد و كشيدۀ خود را

در خاطره هاي نافرجام مردان دريا

در مي آميزند.


عليرضا روشن

۳۳ بازديد ۰ نظر

بقيه را

مي گويم شما

تو

يكي هستي.


حافظ شيرازي

۳۱ بازديد ۰ نظر

عشق رخ يار بر من زار مگير

بر خسته دلان رند خمار مگير

صوفي چو تو رسم رهروان مي داني

بر مردم رند نكته بسيار مگير


مهدي فرجي

۳۴ بازديد ۰ نظر

فكرش نباش مال كسي جز تو نيستم

ديگر به فكر هم نفسي جز تو نيستم

 

عشق تو خواست با تو عجينم كند كه كرد

وقتي به عمق من برسي جز تو نيستم

 

بعد از چقدر اين طرف و آن طرف زدن

فهميده ام كه در هوسي جز تو نيستم

 

يك آسمان اگر چه به رويم گشوده اند

من راضيم كه در قفسي جز تو نيستم

 

حالا خيالم از تو كه راحت شود، عزيز!

ديگر به فكر هيچ كسي جز تو نيستم


عين القضات همداني

۳۲ بازديد ۰ نظر

ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ايم

آن هم به دو چيز كم بها خواسته ايم

 گر دوست چنين كند كه ما خواسته ايم

ما آتش و نفت و بوريا خواسته ايم


فرشته اسماعيليان

۳۵ بازديد ۰ نظر

آنقدر حظ مي كنم «بانو» صدايم مي كني

يا كه خاتون تمام قصه هايم مي كني

 

دست در گيسوي من با شيطنت هاي لبت

قند را، هم صحبتِ فنجان چايم مي كني

 

هر زمستان وقتي از سرما تنم يخ مي زند

با تن مردانۀ خود آشنايم مي كني

 

تو همان غارتگر معروف آتش پاره اي

بر دلم آتش زدي، حالا رهايم مي كني؟

 

من دلم طاقت ندارد، قصه را پايان بده

بي وفا! امشب چه با اين بوسه هايم مي كني؟


وحيد عمراني

۳۴ بازديد ۰ نظر

مي گذرد ...

مانند چوبۀ تير جنگاوري كارآزموده

از تمامي زره هاي سخت بي تفاوتي

نگاهي از سر محبت.


ايرج زبردست

۴۰ بازديد ۰ نظر

من با تو صداي عصمت هابيلم

دور از حسد و شقاوت قابيلم

 پيغمبر سر نهاده بر شانۀ وحي

خنجر بكشي هزار اسماعيلم