تــــــو از مساحت پيراهنم بزرگتري
ببين ، نيامده سر رفته اي از آغوشم
تــــــو از مساحت پيراهنم بزرگتري
ببين ، نيامده سر رفته اي از آغوشم
انـــــدكي غم داشت چشمــــــانِ تو حالا بيشتــــــر
زندگي با عشــــق اينطور است : پر تشويش تــــر
خويشتن داري و ايـــن خوب است امـــــا فكــر كن
روزگـــاري ميرسد من با تو قوم و خويشتــــر ...!
گــــــاه با امواجِ گيســـو گاه با يــــك طرّه مـــــــــو
گــــــاه نيشِ كوچكي كافيــــست ، گاهــــي نيشتــــر
يـــــك نظر گفتند در اســـــلام تنــــها جايـــــز است
حيــــف! با حسرت دلت را ميــشد از اين ريشتر ...
اِحتياجي نيـــــــــــست با مـــــــن آبــــروداري كني
مـــــــــن تـــــــــورا آشفته تـــر هم ديده بودم پيشتر
هرچـــــه ميخواهد دلِ تنگـــــت بگـــــو با آنكه مـن
مطمئنم تــــــــو از اينـــــــها عاقبت انديش تــــر ...
نمــــــــازم را قضا كرده تماشا كردنت اي مــــاه
بمانـــــد بين مـــا اين رازها بيني و بيـــــن الله!
مــــــن استغفــــــار كردم از نگاه تــــو نمي دانم
اجابـــــت مي شود اين توبــه كردن هاي با اكراه؟
بــــراي من نگاه تــــو فقط مانند آن لحظه است
همــــان لحظه كه بيتي ناگهــــاني مي رسد از راه
... و شايد من سر از كاخ عزيــــزي در مي آوردم
اگر تشخيص مي دادم چو يوسف راه را از چـــاه
مرا محروم كردي از خودت اين داغ سنگين بود
چنـــــان تحريــــم تنباكـــو براي ناصرالدين شاه
آدميزادست و عشق و دل به هر كاري زدن
آدم است و سيب خوردن آدم است و اشتباه
اعجـــــاب آوري ، به تو بايد نگاه كرد
از هوش مي بري ، به تو بايد نگاه كرد
اين چشمها براي تماشاي تو كم است
با چشمِ ديگري به تـــو بايد نگاه كرد
پيكرتــــراش هاي نخستيـــن نوشته اند :
سهل است بت گري ، به تو بايد نگاه كرد
اي ديــدني ترين و پرستيــد ني ترين
روياي مرمري ! به تو بايد نگاه كرد
زيبايــــــي ات گرفته فـــراز و فـرود را
در ديو ، در پري ، به تو بايد نگاه كرد
درتو دقيق گشتم و عقلم به باد رفت
گفتند ،سرسري به تو بايد نگاه كرد
دلم امروز گواه است كسي ميآيد
حتم دارم خبري هست ، گمانم بايد ...
فال حافظ هم هر بار كه ميگيرم باز
« مژده اي دل كه مسيحا نفسي... » ميآيد
ماه در دست به دنبال ، كه اينگونه زمين
مست ، ميگردد و يك لحظه نميآسايد؟!
بايد از جاده بپرسم كه چرا ميرقصد
مستِ موسيقيِ گامي شده باشد شايد !
گله كم نيست ولي لب ز سخن خواهم بست
اگر آن چهره به لبخند لبي بگشايد