كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعر نگين سبز 2 /ابوالقاسم كريمي

۲۸ بازديد ۰ نظر
گياهي كوچكم بر بستر سنگ

نگين سبز ِ روي ِ تاج ِ خوشرنگ

شبي گفتم به انساني رياكار

مَزن بوسه به تيغ ِ تيز ِ نيرنگ

.......................................
ابوالقاسم كريمي فرزندزمين


گرد آوري حديث/موضوعي/بخش دوم:حكومت

۲۹ بازديد ۰ نظر
 

گرد آوري حديث/موضوعي/بخش دوم:حكومت
..............................
بخش دوم:حكومت
---
امام على عليه السلام : بى رغبتى به حكومت ستمگر ، به اندازه رغبت به حكومت دادگر است
---
امام على عليه السلام : شش چيز است كه خردهاى مردان با آنها آزموده مى شود: همنشينى، داد و ستد، حكومت كردن، بركنارى [از حكومت و قدرت] ، توانگرى و درويشى
---
امام على عليه السلام : عدالت پيشه كن تا [همچنان ]حكومت كنى
---
امام على عليه السلام : هر گاه سلطان (حكومت) تغيير كند ، زمانه (جامعه) نيز ديگرگون شود
---
امام على عليه السلام : هرگاه به حكومت رسيدى، نرمش و مدارا را پيشه كن
---
امام على عليه السلام : آن گاه كه قدرت دارى ، در گذر ، و آن گاه كه دورِ حكومت توست ، نيكى كن ، تا سَرورى برايت به كمال رسد
---
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : همان گونه كه هستيد ، بر شما سرپرستى (حكومت) مى شود
---
امام على عليه السلام : اگر حكومت ، با پايه هاى عدالت بنا شود و با خِرَد پشتيبانى گردد ، خداوند ، دوستدارانش را پيروز و دشمنانش را خوار سازد
---
امام على عليه السلام ـ از حكمت هاى منسوب به ايشان ـ : هنگامى كه حكومت گروهى به سر آيد ، آرايشان سست شود
---
امام على عليه السلام : استدلال شود بر پشت كردن حكومت ها به چهار چيز : ضايع كردن اصول [ و مبانى ] ، چنگ زدن به فروع ، به كار گماردن فرومايگان ، و كنار گذاردن نخبگان
---
امام على عليه السلام : هر كه در حكومت خود تكبّر پيشه كند، ذلّتش به هنگام بر كنارى بسيار باشد
---
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : دشمن ترينِ خلق در نزد خداوند عز و جل ، عالِمى است كه به ديدار كارگزاران [ـِ حكومت ستمكار ]مى رود
---
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كس حكومتِ بر مردمى به وى سپرده شود و او با آنان ناراستى كند، چنين كسى در آتش است
---
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : عالمان اُمناى پيامبرانند، تا زمانى كه با سلطان (حكومت) معاشرت نكنند و دنيايى نشوند
---

گردآوري:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)


زيباترين و بهنرين اشعاري كه خوانده ام/سهراب سپهري

۳۱ بازديد ۰ نظر

1

روشني، من، گل، آب
 

ابري نيست

بادي نيست.
 

مي‌نشينم لب حوض:

گردش ماهي‌ها، روشني، من، گل، آب

پاكي خوشه زيست.
 

مادرم ريحان مي‌چيند

نان و ريحان و پنير، آسماني بي ابر، اطلسي‌هايي تر

رستگاري نزديك: لاي گل‌هاي حياط.
 

نور در كاسه مس، چه نوازش‌ها مي‌ريزد!

نردبان از سر ديوار بلند، صبح را روي زمين مي‌آرد.
 

پشت لبخندي پنهان هر چيز.
 

روزني دارد ديوار زمان كه از آن چهره من پيداست

چيزهايي هست، كه نمي‌دانم

مي‌دانم سبزه‌اي را بكنم خواهم مرد

مي‌روم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم

راه مي‌بينم در ظلمت، من پر از فانوسم
 

من پر از نورم و شن

و پر از دار و درخت

پرم از راه، از پل، از رود، از موج

پرم از سايه برگي در آب:

چه درونم تنهاست.

2

در گلستانه
 

دشت‌هايي چه فراخ!

كوه‌هايي چه بلند!

در گلستانه چه بوي علفي مي‌آمد!
 

من در اين آبادي، پي چيزي مي‌گشتم:

پي خوابي شايد،

پي نوري، ريگي، لبخندي.
 

پشت تبريزي‌ها

غفلت پاكي بود، كه صدايم مي‌زد.
 

پاي ني زاري ماندم، باد مي‌آمد، گوش دادم:

چه كسي با من حرف مي‌زد؟
 

سوسماري لغزيد

راه افتادم

يونجه زاري سر راه،

بعد جاليز خيار، بوته‌هاي گل رنگ

و فراموشي خاك.
 

لب آبي

گيوه‌ها را كندم و نشستم، پاها در آب
 

«من چه سبزم امروز

و چه اندازه تنم هوشيار است!
 

نكند اندوهي، سر رسد از پس كوه

چه كسي پشت درختان است؟

هيچ! مي‌چرد گاوي در كرد
 

ظهر تابستان است

سايه‌ها مي‌دانند كه چه تابستاني است

سايه‌هايي بي لك

گوشه‌اي روشن و پاك

كودكان احساس! جاي بازي اينجاست
 

زندگي خالي نيست

مهرباني هست سيب هست ايمان هست

آري تا شقايق هست زندگي بايد كرد.
 

در دل من چيزي است مثل يك بيشه نور، مثل خواب دم صبح

و چنان بي تابم كه دلم مي‌خواهد

بدوم تا ته دشت، بروم تا سر كوه

دورها آوايي است كه مرا مي‌خواند.»

3

آب
 

آب را گل نكنيم:

در فرودست انگار، كفتري مي‌خورد آب.
 

يا كه در بيشه دور سيره‌اي پر مي‌شويد

يا در آبادي كوزه‌اي پر مي‌گردد.
 

آب را گل نكنيم:

شايد اين آب روان، مي‌رود پاي سپيداري، تا فرو شويد اندوه دلي

دست درويشي شايد، نان خشكيده فرو برده در آب.
 

رزن زيبايي آمد لب رود،

آب را گل نكنيم:

روي زيبا دو برابر شده است.
 

چه گوارا اين آب!

چه زلال اين رود!

مردم بالا دست، چه صفايي دارند!

چشمه‌هاشان جوشان، گاوهاشان شيرافشان باد!
 

من نديدم دهشان

بي‌گمان پاي چپرهاشان جا پاي خداست

ماهتاب آنجا، مي‌كند روشن پهناي كلام

بي‌گمان در ده بالا دست، چينه‌ها كوتاه است

مردمش مي‌دانند، كه شقايق چه گلي است

بي گمان آنجا آبي، آبي است

غنچه‌اي مي‌شكفد، اهل ده باخبرند

چه دهي بايد باشد!
 

كوچه باغش پر موسيقي باد!
 

مردمان سر رود، آب را مي‌فهمند

گل نكردندش ما نيز

آب را گل نكنيم

 

 


گرد آوري ابيات ناب از اشعار حافظ بخش چهارم/ابوالقاسم كريمي

۲۹ بازديد ۰ نظر

گرد آوري ابيات ناب از اشعار حافظ بخش چهارم/ابوالقاسم كريمي
.
گرد آوري اشعار
.
.نكته هاي مهم.
1_در هنگام مطالعه ي شعر تلاش خواهم كرد ناب ترين ابيات را انتخاب كنم.
2_سعي خواهد شد ابياتي كه پند و اندرزي در آن وجود دارد گرد آوري شود.
3_ابياتي كه صرفا معنا و مفهوم عشق دنيايي دارد، جمع آوري نخواهد شد.
گردآوري ابيات ناب/اشعارحافظ/بخش چهارم
................................................................................................................................................

 

1
با خرابات نشينان ز كرامات مَلاف
هر سخن ، وقتي و هر نكته مكاني دارد
2
اي دل طريق رندي از محتسب بياموز
مست است و در حقِ او كس اين گمان ندارد
3
غلام همت آن نازنينم
كه كار خير بي روي و ريا كرد
4
ثواب روزه و حج قبول آن كس برد
كه خاك ميكده ي عشق را زيارت كرد
5
مشكل عشق نه در حوصله ي دانش ماست
حل ِ اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد
6
من چه گويم كه تو را نازكي طبع لطيف
تا به حدي است كه آهسته دعا نتوان كرد
7
ديگران قرعه ي قسمت همه بر عيش زدند
دل غم ديده ي ما بود كه هم بر غم زد
8
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد
دوستي كي آخرِ آمد؟؟دوستداران را چه شد
9
شهر ِ ياران بود و خاك مهربانان،اين ديار
مهرباني كي سرآمد؟ شهرياران را چه شد؟
10
هزار نكته ي باريك تر ز مو اينجاست
نه هر كه سر بتراشد قلندري داند
11
از صداي سخن عشق نديدم خوش تر
يادگاري كه در اين گنبد ِ دوار بماند
12
سرود مجلس جمشيد گفته اند اين بود
كه جام باده بياور كه جم نخواهد ماند
13
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند
14
عيب مي جمله چو گفتي هنرش نيز بگوي
نفيِ حكمت مكن از بهر دل عامي چند
15
در كارخانه اي كه رهِ عقل و فضل نيست
فهم ضعيف راي فضولي چرا كند؟
16
عاقلان نقطه ي پرگار وجودند ولي
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
17
مي خور كه صد گناه ز اغيار در حجاب
بهتر ز طاعتي كه به روي و ريا كنند
18
واعظان كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت مي روند، آن كار ديگر ميكنند
مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند
گوييا باور نميدارند روز داوري
كاين همه قلب و دَغل در كار داور ميكنند
يارب اين نو دولتان را با خر خودشان نشان
كاين همه ناز از غلامِ تُرك و اَستر ميكنند
19
مي خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب
چون نيك بنگري،همه تزوير ميكنند
20
به هوش باش كه هنگام باد استغنا
هزار خرمن طاعت به نيم جو نخرند
21
غلام همت دردي كشان يكرنگم
نه آن گروه كه ازرق لباس و دل سيهند
22
في الجمله اعتماد مكن بر ثبات دهر
كاين كارخانه اي است كه تغيير ميكند
23
در ميخانه ببستند خدايا مپسند
كه درِ خانه ي تزوير و ريا بگشاند
24
چون طهارت نبود كعبه و بتخانه يكيست
نبود خير در آن خانه كه عصمت نبود
25
اوقات خوش آن بود كه باد دوست به سر شد
باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود
26
نيك نامي خواهي ، اي دل با بدان صحبت مدار
خود پسندي جان من برهان ناداني بُود
27
از ره مرو به عشوه ي دنيا كه اين عجوز
مكاره مي نشيند و محتاله مي رود
28
گويند سنگ لعل شود در مقام صبز
آري ، شود وليكن به خون جگر شود
29
رندي آموز و كرم كن ، كه نه چندان هنر است
حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود
30
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض
ورنه هر سنگ و گِلي لولو و مرجان نشود
31
عشق مي ورزم و اميد كه اين فن شريف
چون هنرهاي دگر موجب حِرمان نشود
.
.
گردآوري و تايپ:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)
.
.
5 شنبه 3 آبان 1397


شعر تيغ خون آلود/ابوالقاسم كريمي

۲۹ بازديد ۰ نظر

 

زمستان شد ، خدا تنها شد و رفت
حيا مُرد و وفا رويا شد و رفت
به زير تيغ ِ خون آلود ِ چنگيز
هنر سهم كبوتر ها شد و رفت
.......................................
ابوالقاسم كريمي فرزندزمين


گزيده اي از سخنان تاريخي دكتر محمد مصدق

۳۰ بازديد ۰ نظر
گزيده اي از سخنان تاريخي دكتر محمد مصدق/بخش اول
---
قانون براي مملكت است نه مملكت براي قانون
---
اگر از طريق آزادي و دموكراسي نتوانيم كاري بكنيم،
از طريق اختناق و زور و قلدري براي مردم ناراضي نمي­توانيم كاري انجام دهيم
---
اگر شرايط انتخاب كنندگان و طرز انتخابات صحيح شد آن وقت آنها هر كسي را كه انتخاب كنند خوب مي­شود
---
اگر امور اجتماعي خوب نباشد امور انفرادي هم بد مي­شود
پس لازم است كه اول هر كس در اصلاح جامعه بكوشد و بعد امور انفرادي را اصلاح نمايد
---
ما نمايندگان قبل از هر چيز بايد به ايران نظر كنيم و منافع عموم را بر منافع شخصي خود ترجيح دهيم
---
ديكتاتور شبيه پدري است كه اولاد خود را از محيط عمل و كار دور كند و پس ازمرگ خود اولادي بي­تجريه و بي­عمل بگذارد. پس مدتي لازم است كه اولاد او مستعد و مجرب كار شوند يا بايد گفت كه در جامعه افراد در حكم هيچ­اند و بايد آنها را يك نفر اداره كند اين همان سلطنت استبداديست كه بود- مجلس براي چه خواستند و قانون اساسي براي چه نوشتند؟- و يا بايد گفت كه حكومت ملي است و تمام مردم بايد غمخوار جامعه و در مقدرات آن شركت نمايند در اين صورت منجي و پيشوا مورد ندارد
---
من خود مي دانم كه يك گناه بيشتر ندارم و آن اين است كه تسليم بيگانگان نشده و دست آن ها را از منابع طبيعي ايران كوتاه كردم
---
.
ضميمه ي بخش اول
.
مي گويند زماني كه قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در

ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشكيل شود ، دكتر مصدق با هيات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالي كه پيشاپيش جاي نشستن همه ي شركت كنندگان تعيين شده بود ، دكتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي نماينده انگلستان نشست .

قبل از شروع جلسه ، يكي دو بار به دكتر مصدق گفتند كه اينجا براي نماينده

هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي

نكرد و روي همان صندلي نشست ..

جلسه داشت شروع مي شد و نماينده هيات انگليس روبروي دكتر مصدق منتظر ايستاده بود تا بلكه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند ، اما پيرمرد اصلاً نگاهش هم نمي كرد .

جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي كننده به مصدق رو كرد و گفت كه شما جاي نماينده انگلستان نشسته ايد ، جاي شما آن جاست .

كم كم ماجرا داشت پيچيده مي شد و بيخ پيدا ميكرد كه مصدق بالاخره به صدا در آمد و گفت :

شما فكر مي كنيد نمي دانيم صندلي ما كجاست و صندلي نماينده هيات انگليس كدام است ؟

نه جناب رييس ، خوب مي دانيم جايمان كدام است ..

اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا

دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟

او اضافه كرد كه سال هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما بيمه زده و كم كم يادشان رفته كه جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي ماست نه سرزمين آنان ...

سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان

سخنانش كمي سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت.

با همين ابتكار و حركت ، عجيب بود كه تا انتهاي نشست ، فضاي جلسه تحت

تاثير مستقيم اين رفتار بزرگ مرد تاريخ ايران قرار گرفته بود و در نهايت نيز انگلستان محكوم شد


در پي دادگاه فرمايشي شاه كه دكتر مصدق را محاكمه مي كردند ، كساني به عنوان تماشاچي در دادگاه حضور داشتند ، در يكي از اين جلسات وقتي دكتر مصدق با شور هيجان از خدمات صاد قانه اش به مردم و مملكت حرف مي زد و دستها ي مرتعشش را حركت مي داد، ملكه اعتضادي كه در رديف تما شاچيان نشسته بود از جا بر خاست و با صداي بلند رو به دكتر مصدق كرد وبا تمسخر گفت : يك پير مرد سياسي كه مملكت را به پرتگاه سقوط كشانده است نبايد در دادگاهي كه به جنايات او رسيدگي مي كند بترسد و چنين لرزان باشد . دكتر مصدق كه گوينده اين جملات را شناخت بي درنگ با همان حال بيمار گونه اش پاسخ داد : خانم ، منارجنبان اصفهان قرن هاست كه ميلرزد اما هنوز پابر جاست
---
.
گزيده اي از سخنان تاريخي دكتر محمد مصدق/بخش دوم
.
پيام روز اول نخست وزيري:" هموطنان عزيزم ترديد ندارم كه براي قبول اين كار و بار گراني كه به دوش گرفته­ام از بين مي­روم چون مزاج من متناسب با قبول چنين وظيفۀ مهمي نيست ولي در راه شما جان چيز ناقابلي است و از صميم قلب راضي هستم كه آن را فداي آسايش شما بكنم
---
در جرايد ايران آنچه راجع به شخص اينجانب نگاشته مي­شود هرچه نوشته باشند و هركه نوشته باشد به هيچ وجه نبايد مورد اعتراض و تعرض قرار گيرد لكن در ساير موارد بر وفق مقررات قانون بايد عمل شود
---
اظهار منويات و استفاده از آزادي بايد تا حدي باشد كه به آزادي ديگران و حقوق مشروع آنها و به امنيت مملكت خللي وارد نكند
---
پيام در هنگام خلع يد از شركت نفت انگليس:"ملت و دولت ايران مطلقا قصد ندارد به حق كسي تجاوز كند و در عين حال نيز اجازه نمي­دهد كه كسي به حق ما تجاوز كند
---
در تاريخ حيات ملت­ها نادراً روزهاي درخشان و پرمسئوليت و افتخار و موفقيت پيدا مي­شود. ايام عادي و گذران براي همه ملل يكسان است ولي آن ملتي كه خوب و شرافتمندانه وظيفه­اش را در برابر وطن، پرچم و تاريخ مملكت ادا كند بيشتر از ديگران قدرت اخلاقي و عظمت روحي از خود نشان داده است
---
ملت ايران از ملي شدن نفت خود يك هدف عمده دارد و آن اين است كه ديگران در امور داخلي ما دخالت نكنند
---
ملتي كه افراد آن با يكديگر متحد و با حكومت خود از روي ايمان و عقيده و نه از راه ترس و بيم همراه و هم­فكر و هم آهنگ باشند هيچ وقت مورد تعدي و تجاوز قرار نخواهند گرفت
---
اكنون آفتاب عمر من به لب بام رسيده و دير يا زود بايد به راهي بروم كه همه ناگزير خواهند رفت. ولي چه زنده باشم و چه نباشم اميدوارم و بلكه يقين دارم كه اين آتش خاموش نخواهد شد و مردان بيدار كشور اين مبارزۀ ملي را آنقدر دنبال مي­كنند تا به نتيجه برسد. اگر قرار باشد در خانه خود آزادي عمل نداشته باشيم و بيگانگان بر ما مسلط باشند و رشته­اي گردن ما بگذارند و ما را به هر سوي كه مي­خواهند بكشند مرگ بر چنين زندگي ترجيح دارد و مسلم است كه ملت ايران با آن سوابق درخشان تاريخي و خدماتي كه به فرهنگ و تمدن جهان كرده است هرگز زير بار اين ننگ نمي­رود. امروز مبارزۀ بزرگي را ملت ما شروع كرده است كه هيچ كس از ابهت آن غافل نيست البته در اينگونه جنبش­هاي اجتماعي بايد در مقابل هرگونه محروميت ايستادگي كرد و در برابر آن آماده بود. هيچ مبارزه­اي هرقدر كوچك و ناچيز باشد به آساني به نتيجه نمي­رسد. تا رنج نبريم گنج ميسر نمي­شود و در اين راه سعي ناكرده بجائي نتوان رسيد
---
وقتي مشروطيت به معني واقعي خود مستقر شود رئيس دولت جز آنكه خدمتگزار و مجري اراده ملت باشد سمت ديگري ندارد
---
اولين و مهم­ترين ثمر حكومت ملي رشد اجتماعي و محترم شمردن حقوق ديگران است
---
تا وقتي افراد يك جامعه اغراض شخصي و منافع و مصالح خصوصي خود را مافوق مصالح عمومي قرار دهند و آزادي را فقط براي آن مفيد بشمارند كه از آن تنها به نفع شخص خود استفاده كنند استقرار مشروطيت و حكومت ملي به مفهوم واقعي آن امكان پذيرنخواهد بود. لازمه هر حكومت ملي قبل از هر چيز حس بلندنظري و گذشتن از منافع شخصي در برابر مصالح اجتماعي است
---
در سراسر عمر ملل قرن­ها مي­گذرد تا يكبار فرصتي پيش آيد و آنها را به طرف هدف مطلوب بكشد مخصوصاً در ميان مردم مشرق زمين اين فرصت كمتر است زيرا قرن­هاست كه ملل غرب چشم طمع به ثروت ما دوخته و بقاي خود را در اضمحلال و فناي ما مي­بينند
---
البته تحولات اجتماعي كه با سرنوشت مملكتي بستگي دارد كوچك نيست و بدون تحصيل رنج گنج حاصل نمي­شود
---
.
گزيده اي از سخنان تاريخي دكتر محمد مصدق/بخش سوم
.
با كمال صراحت و حقيقت به گوش جهانيان مي­رساند كه ملت ايران با سابقۀ درخشان تاريخي كه دارد حاضر نيست حقارت و زبوني را از هر ناحيه كه باشد تحمل كند


من وقتي نخست­وزيري را قبول كرده­ام براي هرگونه فداكاري آماده شده­ام

دولت هميشه بايد جنبۀ عدل را رعايت كند، دولت نبايد نگاه كند كه فلان دسته موافق دولت است و فلان دسته مخالف دولت. فقط عدالت را بايد نگاه كند و تا عدالت را مستقر نكند ديگر دولت مفهومي ندارد و هرج و مرج در مملكت ايجاد مي­شود.

جملۀ تاريخي مجلس آنجاست كه مردم خيرخواه آنجاست...:"اي مردم شما مردم خيرخواه و وطن­پرست كه اينجا جمع شده­ايد مجلس است و آنجا كه يك عده­اي مخالف مصالح مملكت هستند مجلس نيست

ما يك ملت كهنسال و قديمي هستيم و بايد بگويم كه از نقطه نظر ترقيات فني قدري از غرب عقب مانده­ايم. اين موضوع نيز علل فراوان دارد كه مهم­ترين آنها اين است كه كشورهاي مترقي دائماً در برابر ترقيات و پيشرفت­هاي ما سد بزرگي قرار داده و مانع از پيشرفت ما شده­اند


در مورد آزادي انتخابات:"اينجانب كه در طول مبارزات سياسي خود هميشه براي تامين اين حق مقدس مجاهده كرده­ام به هيچ صورت اجازه نخواهم داد كه احدي در هر مرتبه و مقام كه باشد به اين حق حياتي و اساسي جامعه تجاوز كند


در هر مملكتي كه اقليت آزاد نباشد در مجلس شوراي ملي صحبت بكند آن مملكت به هيچ وجه ترقي نخواهد كرد اقليت بايد حرف­هاي خود را بزند و مردم قضاوت كنند.


براي ما شايسته نيست كه بما بگويند دولت ايران دولتي عقب افتاده ايست دولتي كه تمدن تاريخي دارد بايد سعي كند احترام خود را از دست ندهد.


در اين كشور هرگونه اصلاحي مربوط به آزادي انتخابات است


اگر لازم بشود ما بايد خون خود را هم در راه خدمت به مملكت نثار كنيم. به من بگوئيد كدام افتخار بالاتر از اين است كه خدمتگزاري در راه وطنش جان دهد؟


هر كتاب تاريخي را كه ورق بزنيد از هوش و لياقت و استعداد پدران ما مشحون است.


در تلاش براي انتخابات آزاد:تنها آرزوئي كه من در ايام آخر عمر خود دارم اين است كه موفق بشوم انتخاباتي را كه پنجاه سال در راه تحصيل آزاديش مبارزه و مجاهده كرده­ام به بهترين صورت به پايان رسانم


در مصاحبه با روزنامه­نگاران آمريكائي ملتي كه امروز بر اثر طول مدت نفوذ و دسائس اجانب در فقر و مسكنت غوطه مي­زند روزي مشعلدار فرهنگ و تمدن جهان بوده و در هر رشته از رشته­هاي علوم و فنون و ادب آثار جاوداني به وجود آورده است. تاريخ اين كشور پر است از فداكاري­هاي مردم.


اشاره به بحث برخي ناامني­ها:يك ملتي كه بخواهد به نعمت آزادي و استقلال برسد تحمل اين قبيل امور را كه ملل بزرگ هزار درجه بيش از اين مبتلا به شدايد شده و جنگ­ها كرده­اند و ميليون­ها نفوس را از دست داده­اند مساله بزرگي نيست

در مورد مردم ايران و مبارزات آنها:تاريخ ديده­ايم [ملت ايران]هروقت پيمانه صبرش لبريز شود و به اصطلاح كارد به استخوان برسد با يك جنبش مردانه قيد اسارت را شكسته و حق خود را گرفته است.


امروز جهانيان به خوبي مي­دانند كه هنوز خون نياكان با افتخار پاك نژاد ما در عروق مردم اين كشور در جريان است و ملت ايران سابقۀ تمدن چند هزار سالۀ خود را از ياد نبرده و مقام گذشته­اش را فراموش نكرده است


يك اصل ثابت و تغيير ناپذير براي حكومتي كه به افكار عمومي تكيه دارد اينست كه هر وقت بامشكلي روبرو مي­شود به منبع قدرت و سرچشمه لايزال نيروي ملت متوجه مي­گردد و موجد نهضت بزرگ و عظيم ملي را در جريان حوادث و تحولات و اوضاع مي­گذارد.


در برابر ملتي كه شيفته آزادي و استقلال است و همه چيز خود را در مقابل اين دو موهبت الهي به چيزي نمي­شمارد و دولتي كه به نيروي اراده و پايداري چنين ملتي متكي است، هيچگاه دشمنان نمي­توانند مقاومت و ايستادگي كنند.


من از انتقادات بجا و اصولي ياران موافق و دوستان مخالف نه تنها هرگز نمي­رنجم و در حساب مملكت احساسات شخصي را مداخله نمي­دهم بلكه نصايح و انتقادات ايشان را به منزلۀ چراغ راهنماي خود مي­شمارم.


نهضت ملي ايران يك نسيم ملايم و زودگذر نيست كه در حيات يك ملتي وزيدن كند و لحظه­اي بعد فقط به قدر يك موج بي­اهميت اثر از خود باقي بگذارد. اين جنبش تاريخي زائيدۀ تصادفات كوچك و مولود اغراض سياسي نبوده و نيست بلكه ريشه عميق و نفوذي غير قابل تصور در جامعۀ ايراني دارد كه يك سلسله علل و وقايع مهم دو قرن اخير ايران آن را پي­ريزي و شالوده­گذاري كرده است


نه تنها مردم وظيفه­دار هستند كه به آزادي­هاي فردي و اجتماعي احترام بگذارند بلكه دستگاه حكومت بايد مروج اين اساسي­ترين شعائر دموكراسي و مشروطيت باشد ولي ايراني در هر حال كه به سر مي­برد نبايد فراموش كند كه قبل از هر چيز فرزند اين آب و خاك است و مصلحت وقت و حساسيت زمان و جهاد تاريخي ملت ايران به او حكم مي­كند كه چون سربازي فرمانبردار در آنجا كه پاي احترام و آبروي وطن در ميان است بر اغراض و اهواي خويش تسلط پيدا كند.


در ميان هر قوم و ملت زنده كه طالب آزادي فكر و حكومت دموكراسي است قهراً اختلاف سليقه­هائي در امور كلي و جزئي پيش ميايد كه در زمان عادي به صورت كشمكش پارلماني و مطبوعاتي و حزبي جلوه­گر مي­شود ولي در اوقاتي كه يك خطر خارجي استقلال اقتصادي و سياسي كشوري را تهديد مي­كند و به جنگ و مبارزۀ علني بر ضد حقوق حقۀ آن كشور برمي­خيزد نه تنها تمام اختلاف سليقه­ها را بايد كنار گذاشت و به دفاع از منافع وطن پرداخت بلكه اختلاف عقيده­ها نيز در اينگونه موارد جاي خود را به وحدت و اتفاق كامل مي­دهد و تمام يك ملت چون كوه در برابر خصم مقاومت و ايستادگي و ثبات تجهيز مي­شوند وقتي ملتي پيروز از پيكار حريف برگردد زمان بسيار براي كارهاي ديگر خويش در پيش دارد


مجلس نماينده مردم و پشتيبان دولت و حافظ هر دولتي در مقابل تقاضا­ها و احياناً فشارهاي خارجي است و به همين جهت هيچ دولتي مستغني از وجود مجلس نيست... مشروطيت بدون مجلس تحقق پذير نيست


ملت ايران اگر خواسته باشد كه در رديف ساير ملل بزرگ جهان مقام و موقعيتي را كه شايسته او و گذشته پرافتخار اوست بار ديگر احراز كند بايد از محروميت و مشكلات نگريزد و از فداكاري و جانبازي نترسد


اگر زندگي توام با استقلال و آزادي نباشد به قدر پشيزي ارزش نخواهد داشت


ملت­هائي كه براي احقاق حقوق از دست رفته و در راه آزادي و استقلال خود وارد پيكار شده­اند سال­ها فداكاري و جانبازي و از خود گذشتگي كرده­اند تا به مقصود خود نائل شده­اند.

تنها ملت ايران يعني به وجود آورندۀ قانون اساسي و مشروطيت و مجلس و دولت است كه مي­تواند در اين باره اظهار نظر كند لاغير. «قانون­ها»، «مجلس­ها» و «دولت­ها» همه براي خاطر مردم به وجود آمده­اند نه مردم به خاطر آنها وقتي مردم يكي از آن­ها را نخواستند مي­توانند نظر خود را دربارۀ آن ابراز كنند


در كشورهاي دموكراسي و مشروطه هيچ قانوني بالاتر از ارادۀ ملت نيست


در حكومت مشروطه تنها يك قدرت اصيل و لايزال موجود است و آن نيروي ملت است كه اگر به معناي واقعي بروز و ظهور نكند مشروطيت و دموكراسي مفهوم حقيقي خود را از دست مي­دهد و زمينه براي حكومت­هاي فردي فراهم مي­شود.


پيام دكتر مصدق بعد از پايان رفراندوم بزرگ او و راي بزرگ مردم به دولت و ابراز اميدواري از اينكه مجلس بعدي مجلسي مناسب بوده و :آروزي ما در احياي استقلال و عظمت ديرين اين كشور باستاني به دست فرزندان مبارز و مجاهد اين آب و خاك به حصول بپيوندد

 

 

گردآوري :ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)


شعر تكرار تاريخ/ابوالقاسم كريمي

۳۵ بازديد ۰ نظر
زمستان آمد و ديوار باريد
تبر بر شهر ما ، غم بار باريد
درون كوچه ي بن بست تاريخ
سياست رد شد و تكرار باريد
.....................................
ابوالقاسم كريمي فرزندزمين

 

 


گرد آوري ابيات ناب از اشعار حافظ بخش سوم/ابوالقاسم كريمي

۲۸ بازديد ۰ نظر

گرد آوري ابيات ناب از اشعار حافظ بخش سوم/ابوالقاسم كريمي
.
گرد آوري اشعار
.
.نكته هاي مهم.
1_در هنگام مطالعه ي شعر تلاش خواهم كرد ناب ترين ابيات را انتخاب كنم.
2_سعي خواهد شد ابياتي كه پند و اندرزي در آن وجود دارد گرد آوري شود.
3_ابياتي كه صرفا معنا و مفهوم عشق دنيايي دارد، جمع آوري نخواهد شد.

 

گردآوري ابيات ناب/اشعارحافظ/بخش سوم
................................................................................................................................................
1
در طريقت رنجش خاطر نباشد مِي بيار
هر كدورت را كه بيني چون صفايي رفت رفت
2
از پاي فتاديم چو آمد غم ِ هجران
در درد بمُرديم چو از دست دوا رفت
3
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمري است كه عمرم همه در كار دعا رفت
4
از سخن چينان ملالت ها پديد آمد ولي
گر ميان هم نشينان ناسزايي رفت رفت
5
مستم كن آنچنان كه ندانم ز بي خودي
در عرصه ي خيال ، كه آمد كدام رفت
6
زين قصه هفت گنبد ِ افلاك پر صداست
كوته نظر بين كه سخن مختصر گرفت
7
مي خور كه هر كه آخرِ كار جهان بديد
از غم ، سَبك برآمد و رَطل گران گرفت
8
شنيده ام سخن خوش كه پير كنعان گفت
فراق يار نه آن ميكند كه بِتوان گفت
9
حديث هوُل قيامت كه گفت واعظ شهر
كنايتي است كه از روزگار هجران گفت
10
غم كهن به مي سالخورده دفع كنيد
كه تخم خوش دلي اين است ، پير دهقان گفت
11
گره به باد مزن گرچه بر مراد رَوَد
كه اين سخن به مَثَل باد با سليمان گفت
12
امروز كه در دست توام مرحمتي كن
فردا كه شَوَم خاك چه سود اشك ندامت
13
حاشا كه من از جَور و جفاي تو بنالم
بيداد لطيفان همه ، لطف است و كرامت
14
اي غايب از نظر كه شدي هم نشين دل
مي گويمت دعا و ثنا مي فرستمت
15
بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم
يارب مباد كس را مخدومِ بي عنايت
16
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت
17
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
زنهار از اين بيابان وين راه بي نهايت
18
دي پير ميِ فروش كه ذكرش به خير باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز ياد
گفتم به باد مي دهَدَم باده نام و ننگ
گفتا قبول كن سخن و هرچه بادا باد
سود و زيان و مايه چو خواهد شدن ز دست
از بهر اين معامله غمگين مباش و شاد
19
ز انقلاب زمانه عجب مدار كه چرخ
از اين فسانه هزاران هزار دارد ياد
20
قَدَح به شرط ادب گير زآن كه تركيبش
ز كاسه ي سرِ جمشيد و بهمن است و قباد
21
گرچه ياران فارغ اند از ياد من
از من ايشان را هزاران ياد باد
22
پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
23
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازكت آزرده ي گزند مباد
سلامت آفاق در سلامت توست
به هيچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد
24
دير است كه دلدار سلامي نفرستاد
ننوشت سلامي و كلامي نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پيكي ندوانيد و سلامي نفرستاد
25
خوش عروسي است جهان از ره صورت ليكن
هر كه پيوست بدو عمرِ خودش كاوين داد
26
درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد
نهال دشمني بر كن ، كه رنج بي شمار آرد
27
نه هر درخت تحمل كند جفاي خزان
غلام همت سروم كه اين قدم دارد
28
چو عاشق مي شدم، گفتم كه بردم گوهر مقصود
ندانستم كه اين دريا چه موج خون فشان دارد
29
چو بر روي زمين باش توانايي غنيمت دان
كه دوران ناتواني ها بسي زير زمين دارد
30
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
31
سر و زر و دل و جانم فداي آن ياري
كه حق صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
.
گرد آوري و تايپ:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)
پنجشنبه 19 مهر 1397


گرد آوري حديث/موضوعي/بخش اول:انسان

۲۹ بازديد ۰ نظر
گرد آوري حديث/موضوعي/بخش اول:انسان
..............................
بخش اول:انسان
---
گاه انسانِ رها و بى قيد، محفوظ ماند و انسان مراقب (در دام حادثه) سقوط كند
---
امام زين العابدين عليه السلام : انسان بزرگوار به بخشش خود مى بالد، و انسان پست به دارايى خويش مى نازد
---
امام على عليه السلام : انسان با گفتارش اندازه گيرى مى شود و با كردارش ارزش يابى
---
امام على عليه السلام : براى آگاهى انسان همين بس كه زمان خود را بشناسد
---
امام على عليه السلام : انسان خودرأى به خطا و غلط درمى‏افتد
---
امام على عليه السلام : نادانى در انسان ، از خوره(جذام) براى بدن ، زيانبارتر است
---
امام على عليه السلام : بزرگ ترين نادانى ، نادانى انسان به حال خويش است
---
امام على عليه السلام : انسان هاى شرور ، جز همگون هاى خود را دوست ندارند
---
امام على عليه السلام : چه زيبنده است كه انسان ، آنچه را شايسته نيست ، نخواهد
---
امام على عليه السلام : انسان زيرك، از هر چيزى پندى مى آموزد
---
امام على عليه السلام : انسان به تنگ آمده را وفادارى نيست
---
امام على عليه السلام : خرد، دوست صميمى انسان است
---
امام على عليه السلام : پيروزى انسان بزرگوار ، نجات بخش است و پيروزى انسان فرومايه ، نابود كننده
---
امام على عليه السلام : فرومايگى آن است كه مال بر انسان ها ترجيح داده شود
---
امام على عليه السلام : ارزش هر انسان ، به چيزى است كه مى داند
---

گرد آوري:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)
جمعه 20 مهر 1397


يكي از تلخ ترين خاطرات من/ابوالقاسم كريمي

۳۱ بازديد ۰ نظر
مكان:پارك لاله تهران
زمان:ساعت 17

تاريخ:جمعه 9 شهريور 1397

..............................

در يكي از برنامه هاي غذا رساني كه در پارك لاله برگزار كرده بوديم در هنگام غذا دادن به گربه ها، شهروند مُسني آمد پيش من و با لحني ناراحت ، بي مقدمه گفت:


«چن مدت پيش يه گروه شش هف نفره آمده بود اينجا براي همين كاري كه شما دارين انجام ميدين اما موقه اي كه گربه ها جمع شده بودن و داشتن غذا ميخوردن سه چارتاشونو گرفتن و انداختن تو يه قفس ، وقتي ازشون پرسيدم چرا دارين اين كار رو ميكنين گفتن ما حامي حيوانات هستيم و اين گربه ها رو داريم براي درمان ميبريم»


در ادامه اين آقا گفت:رفتارشون با گربه ها به حامي حيوانات نميخورد، من آدماي زيادي رو ديدم كه ميان اينجا و غذا رساني ميكنن
..............................
اين شهروند بعد از اينكه من قول
پيگيري اين موضوع را دادم و شماره همراه مرا گرفت خداحافظي كرد و رفت.....
..............................
بعد از يك هفته پيگيري بلاخره متوجه شدم گروهي كه خود را حامي حيوانات و فعال محيط زيست معرفي كرده اند مدت هاست در ظهر وسط هفته در پارك ها برنامه ي به ظاهر غذا رساني به حيوانات برگزار ميكنند اما بعد از به دام انداختن و بردن گربه هاي بيچاره آنها را ميكشند و گوشتشان را به رستوران هاي خارج از شهر ميفروشند.

 لطفا مراقب باشيد

ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)