كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

هواي آلوده

۳۳ بازديد ۰ نظر
???? آن‌گاه كه انسان نتواند آواي دل‌تنگيِ مرغ شب و نجواي غوك‌هاي آبگير را در سكوت شبانگاهان بشنود ديگر از زندگي چه باقي مي‌ماند؟
#سياتل

هوا آلوده و خاكستري رنگ


زمين در باتلاق كينه و جنگ


بشر بر تَبلِ خود خواهي ميكوبد

 

چه با ارزش شده ، انسان دل سنگ

#شاعر:ابوالقاسم كريمي( #فرزندزمين ) _25 بهمن 1396_تهران ساعت 10:40.


خدايا خودت ما را حفظ كن

۳۶ بازديد ۰ نظر
به نام خدا

 اين تجمعات ، اعتراضات ، اغتشاشات و هر نام ديگري كه ميتوان بر آن گذاشت بيش از گذشته به من ثابت كرد مردم كشور ايران به 5 گروه كاملا جدا از هم تقسيم شده اند


1_طرفداران آيت الله خامنه اي و حاميان ولايت مطلقه ي فقيه و اصول گرايان تندرو
2_ اصول گرايان ميانه رو و منتقد
3_اصلاح طلبان
4_ بي تفاوت ها ، قدرت طلب ها و طرفداران حزب باد
5_برندازان نظام و تجزيه طلبان

???? خدايا از ته قلبم تو را صدا ميزنم كشور ايران را از شر جنگ داخلي ، تعصب و هرج و مرج محافظت بفرما

 

ابوالقاسم كريمي دي 1396


شعر ابوالقاسم كريمي با نام ورامين

۳۵ بازديد ۰ نظر
ورامين را كم آبي كرده خسته

 

بيابان ظرف آبش را شكسته

 

هواي سرد و خشك فصل پاييز

 

به دوش خاكي شهرم نشسته


شعر ابوالقاسم كريمي با نام خاطرات تلخ

۳۶ بازديد ۰ نظر
روستايي باشيم يا شهري

باسواد باشيم يا بيسواد

بيكار باشيم يا شاغل

 

چه فرق ميكند 

وقتي

هرشب

 

خاطرات تلخ به رگبار مي بندد ما را

 

و من بعد از هر بار زنده شدن

از خود ميپرسم

 

مگر چند بار بايد بميريم

كه ديگر به دنيا نياييم؟؟؟

 

ابوالقاسم كريمي

تهران

1395


شعر ابوالقاسم كريمي با نام حالا كه رفته اي

۳۵ بازديد ۰ نظر
حالا كه رفته اي
تنها
خاطره مي ماند ُ
آرماني كه
با بال شكسته ،
ميخواهد
پرواز را
به پرنده ي جوان صلح
بياموزد.

 

ابوالقاسم كريمي

تهران

1388


شعر ابوالقاسم كريمي با نام برگ خشك ولگرد

۳۳ بازديد ۰ نظر
برگ خُشكي ولگردم

در پنجه ي نسيم سردي ، كه

از سمت خانه ي زني هرزه مي آيد

زن هرزه اي كه هرشب

تن خسته اش را

به دستان فقر مي سپارد

و بازي كهنه ي زندگي را

با مرگ غم ناك خويش ، تمام مي كند.

 

 

ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)

دوشنبه 5 / تير/ 1395


شعر ابوالقاسم كريمي با نام درد

۳۵ بازديد ۰ نظر
آزادي را در مُردن جست جو ميكنم

چراكه

خشم دستان سنگين جهل

لبانم را

كه صداي دردهايم بود

با گره هاي ضخيم ترس

بر هم دوخت ،

حال

تنها ميتوانم

سرود تهي دستان را بشنوم

و در اتاق بي پنجره ي خويش

گريه كنم


شعر ابوالقاسم كريمي با نام درد

۳۵ بازديد ۰ نظر


شعر ابوالقاسم كريمي با نام لبان زخمي

۳۴ بازديد ۰ نظر
بر لبان زخميُ خاموشي كه
سرود درد را زندگي ميكند ،
از ترس سيلي كشدار
شب زمستاني
بوسه ميزنيم،


و از درون قالبي تهي
كه حافظ عصاره ي تاريخ ما بود
به آينده
نگاه ميكنيم........


اي همراه
اي همخون
اين راه زندگي نيست.

 

 


شعر ابوالقاسم كريمي با نام افسانه هاي ي خاموش

۳۴ بازديد ۰ نظر
در كشور افسانه هاي خاموش

كه منطق تاريخش

بوي خون ميدهد

و كرم ابريشم

براي عقرب شدن

پيله ميسازد.

 

آزادي را بايد

در زندان جستجو كرد

 

و مرا چاره اي نيست

جز آنكه

هويتم را در گور پنهان كنم

تا

دريچه اي

براي نفس كشيدن

بيابم