عمر دنيا به سر آمد كه صبا مي ميرد
ورنه آتشكده ي عشق كجا مي ميرد
صبر كردم به همه داغ عزيزان يا رب
اين صبوري نتوانم كه صبا مي ميرد
غسلش از اشك دهيد و كفن از آب كنيد
اين عزيزي است كه با وي دل ما مي ميرد
به غم انگيز ترين نوحه بنالي اي دل
كه دل انگيز ترين نغمه سرا مي ميرد
دگر آوازه ي بلقيس و سليمان هيهات
هد هد خوش خبر شهر سبا مي ميرد
شمع دلها همه گو اشك شو از ديده بريز
كاخرين كوكبه ي ذوق و صفا مي ميرد
خود در آفاق مگر چشم خدابيني نيست
كاين همه مظهر آيات خدا مي ميرد
هر كجا درد و غمي هست بميرد به دوا
اين چه دردي است خدايا كه دوا مي ميرد
قدما زنده بدو بود خدا را ياران
هم صبا مي رود و هم قدما مي ميرد
از گريبان غم و ماتم سنتور ” حبيب “
سر نياورده برون ساز ” صبا “ مي ميرد
عمر ” شهنازي “ و استاد ” عبادي “ باقي
قمريان زنده اگر بلبل ما مي ميرد
ضرب ” تهراني “ و آواز ” بنان “ را برسيد
گو كجاييد كه استاد شما مي ميرد
آخر اين شور و نوا بدرقه ي راه صبا
كه هنر مي رود و شور و نوا مي ميرد
از وفاداري اين قبله ي ارباب هنر
رخ نتابيد خدا را كه وفا مي ميرد
از محيط خفقان آور تهران پرسيد
كه هنر پيشه اش از غصه چرا مي ميرد
عمر جاويد به هر بي هنر ارزاني نيست
علت آن است كه خود آب بقا مي ميرد
مرگ و ميري عجب افتاد در آفاق هنر
كه همه شاهد انگشت نما مي ميرد
مردن مرد هنرمند نه چندان دردست
اين قضايي است كه هر شاه و گدا مي ميرد
ليكن آن جا كه غرض روي هنر پرده كشيد
دين و دل مي رمد و ذوق و ذكاء مي ميرد
باغبان تا سر مهرش همه با هرزه گياست
گل خزان مي شود و مهر گياه مي ميرد
رنج هايي همه بيهوده كه در آخر كار
عشق مي ماند و هر حرص و هوا مي ميرد
” شهريارا “ نه صبا مرده خدا را بس كن
آن كه شد زنده ي جاويد كجا مي ميرد
..................................................
"شهريار"