كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

شعري بي نظير ازنجمه زارع

۶۴ بازديد ۰ نظر
   باران، غروب، ماه، اتوبوسي كه ممكن است

بايد مرا دوباره ببوسي كه ممكن است...

 

اين لحظه... لحظه... لحظه... اگر آخرين... اگر...

ـ بس كن! نزن دوباره نفوسي كه ممكن است

 

من قول مي‌دهم كه بيايم به خواب تو

زيبا، در آن لباس عروسي كه ممكن است

 

دل نازكي و دل نگراني چه مي‌شود

من نيستم، تو شهر عبوسي كه ممكن است

 

ماشين گذشته از تو و هي دور مي‌شود

با سرعتي حدود صد و سي كه ممكن است

 

حالا تو در اتاق خودت گريه مي‌كني

من پشت شيشه‌ي اتوبوسي كه ممكن است...

#نجمه_زارع


شعري بي نظير ازفخرالدين عراقي

۸۰ بازديد ۰ نظر
ﺭﺍﺯِ ﺩﻝِ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮييد"
ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻟﺐ ﻳﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻏﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ "

ﺍﺯ ﺑﻴﺨﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﻣﭙﺮﺳﻴﺪ"
ﺑﺎﺩﻝ ﺳﻴﻪ ﻫﺎﻥ ﻗﺼﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ"

ﺑﻮﻳﻰ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﺷﻨﻴﺪﻳﺪ"
ﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ"

ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺍﻧﺎ ﺍﻟﺤﻖ ﻛﻪ ﻛﺴﻰ ﻭﺍﻗﻒ ﺁﻥ ﻧﻴﺴﺖ"
ﮔﺮ ﺳﺮ ﺑﺮﻭﺩ ﺟﺰ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ"

ﺭﺍﺯﻯ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭘﻴﻤﺎﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﺳﺖ "
ﺍﺯ ﻣﺴﺖ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺸﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ"

ﭼﻮﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﺨﻨﻰ ﺟﺰ ﺳﺨﻦ ﻳﺎﺭ"
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺳﺨﻨﻰ ﺟﺰ ﺳﺨﻦ ﻳﺎﺭﻧﮕﻮﻳﻴﺪ
#فخرالدين_عراقي❣


شعري زيبا ازنجمه زارع

۸۰ بازديد ۰ نظر
تو نيستي و اين در و ديوار هيچوقت
غير از تو من به هيچكس انگار هيچوقت

اينجا دلم براي توهي شور ميزند
از خود مواظبت كن و نگذار هيچوقت

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نميشود، اخبار هيچوقت

حيفند روزهاي جواني، نميشوند
اين روزها دو مرتبه تكرار هيچوقت

من نيستم بيا و فراموش كن مرا
كي بودهام برات سزاوار؟... هيچوقت!

بگذار من شكسته شوم تو صبور باش
جوري بمان هميشه كه انگار هيچوقت 

#نجمه_زارع


غزلي زيبا ازسعيدغمخوار

۷۱ بازديد ۰ نظر
سخت است«عزيزي»را بخواهي بي‌خبر باشد

در فكرِ خود دنبال ِ امّا و اگر باشد

با هر كه مي‌خواهي بگويي حرف قلبت را

در پيش ِ او تنها سلامي مختصر باشد

سخت است كه از شرم و خجالت حرف اين دل را

هر گونه مي‌خواهي بگويي بي ثمر باشد

سخت است خودت سنگ صبور قلب خود باشي

سهمت از اين دنيا فقط چشمان ِ تر باشد

سخت است بسوزي در فراقش مثل شمع اما

دنيا بفهمد او نفهمد بي خبر باشد

بد ساختند دنياي ما را راست مي‌گفتند

دنيا چرا بايد چنين نامعتبر باشد !

اي كاش مي‌شد حرف خود را با نگاهي گفت

اي كاش مي‌شد سهم من آن يك نفر باشد
#سعيد_غمخوار


شعري ناب ازسعيدغمخوار

۷۴ بازديد ۰ نظر
گاه بايد بي خيال ِ آدم و عالم شوي

مثل آدم‌هاي بي‌وجدان تهي از غم شوي

گاه اگر خوبي نمي‌فهمند كساني بهتر است

مثل آن‌ها مدّتي هم بدترين آدم شوي

بين آدم‌هاي كور و كر هميشه لازم است

چشم و گوشت را ببندي با همه درهم شوي

آنكه را صد بار مي‌بخشي نمي‌فهمد،نبخش

لازم است گاهي نبخشي تا كه ابريشم شوي

آنكه قدر مهرباني را نمي‌فهمد چه سود

حيف نيست با قدرنشناسي چنين همدم شوي

گاه بايد رفت و از دل هر نگاهي را گرفت

گاه بايد خود به زخم قلب خود مرهم شوي
#سعيد_غمخوار


شعر جديد استاد بهمني

۶۹ بازديد ۰ نظر
نميدانم چرا اما تــورا هـرجـا كـه مـي بينــم
كسي انگار مي خواهد زمن تا با تو بنشينم

تن يخ كرده ، آتش را كه مي بيند چه مي خواهد؟
هماني را كه مي خواهم ، تو را وقتي كه مي بينم

تــو تنهـا ميتوانـي آخـرين درمـان من باشي
وبي شك ديگران بيهوده مي جويند تسكينم

تو آن شعري كه من جايي نمي خوانم كه مي ترسم
به جانت چشم زخم آيد چو مي گويند تحسينم

زبانم لال اگر روزي نباشي من چه خواهم كرد؟
چـه خواهـد رفت آيــا بـر من و دنيـاي رنگينم؟

نبــاشي تـو اگـر نـابـاوران عشـق مي بيننـد
كه اين من،اين من آرام،در مردن به جز اينم!
#محمدعلي_بهمني


شعري ناب واحساسي ازسعيدغمخوار

۷۲ بازديد ۰ نظر
وقتي نگاهت سمتِ من همواره مايل نيست

حس مي‌كنم ديگر درون سينه‌ام دل نيست

دنيا بدون آن نگاه ِ مهربانِ تو

باور بكن چيزي به جز زهر هلاهل نيست

وقتي تو باشي در كنار من دلم شاد است

با تو غمي در سينه يا احوال منزل نيست

دريا به شرطي مي‌شود زيبا كه ساحل هست

اما ندارد جلوه‌اي وقتي كه ساحل نيست

آرامش اين دل هميشه خنده هاي توست

چيزي به من از ديدن اشكِ تو مشكل نيست

گفتي به من ديوانه‌ها را دوست مي داري..!

مجنون چشمان توعمري هست كه عاقل نيست

من همچنان مانند سابق عاشقت هستم

با اينكه احساسِ تو مانند اوايل نيست

 

 


شعري از نجمه زارع

۸۰ بازديد ۰ نظر
به يك پلك تو مي‌بخشم تمام روز و شب‌ها را
كه تسكين مي‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را

بخوان! با لهجه‌ات حسّي عجيب و مشترك دارم
فضا را يك‌نفس پُر كن به هم نگذار لب‌ها را

به دست آور دل من را چه كارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها كن مستحب‌ها را

دليلِ دل‌خوشي‌هايم! چه بُغرنج است دنيايم!
چرا بايد چنين باشد؟... نمي‌فهمم سبب‌ها را

بيا اين‌بار شعرم را به آداب تو مي‌گويم
كه دارم ياد مي‌گيرم زبان با ادب‌ها را
زنده ياد #نجمه_زارع❣


شعري ناب ازنجمه زارع

۶۵ بازديد ۰ نظر
پشت ديوار همين كوچــه به دارم بزنيد
من كه رفتم بنشينيد و ... هوارم بزنيد

باد هم آگهـــي مرگ مرا خواهد برد
بنويسيد كه: "بد بودم" و جارم بزنيد

من از آيين شما سير شدم ... سير شدم
پنجـــه در هر چه كـه من واهمه دارم بزنيد

دست هايم چقدر بود و به دريا نرسيد؟!
خبـــر مرگ مرا طعنــــه به يــــارم بزنيد

آي! آنها! كه به بي برگي من مي خنديد!
مرد باشيد و ... بياييد ... و ... كنارم بزنيد

#نجمه_زارع

 


شعري جديد ازفاضل نظري

۷۱ بازديد ۰ نظر
خدا براي چه يك روح با دو جسم سرشت
مرا براي جهنم، تو را براي بهشت

من و تو هر دو به يك صورت آفريده شديم
يكي در آيينه زيبا، يكي در آيينه زشت

گمان مكن كه تو مختاري و جهان مجبور
كه اختيار تو را هم خدا به جبر نوشت

اراده اي ست به گمراهي و هدايت ما
كدام معبد و مسجد؛ كدام دير و كنشت؟!

اگر بناست بمانيم زير اين آوار
بگو دگر نگذاريم خشت بر سر خشت