كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

آزمون عشق

۷۰ بازديد ۰ نظر

روي خوش به پنجره باران نشان نداد

حتي براي خاطره دستي تكان نداد

 

سرشار از پرنده و گل بود باغمان

آفت رسيد و فرصت سبزي به آن نداد

 

وقتي پرندگان همه رفتند هيچ كس

با يك نگاه ساده تسلايمان نداد

 

گفتي شكسته حرمت گل در هجوم باد

بي خود نبود گريه به چشمم امان نداد

 

در آزمون عشق و غزل ثبت نام شد

اما كسي به غير دلم امتحان نداد

 

بايد قبول كرد ... خدا هم از ابتدا

احساس و عشق را به كسي رايگان نداد

 

دستان مرد منتظر نان و سيب بود

اما كسي نشانه‌اي از سيب و نان نداد



بايد كه اعتراف كنم هيچ حادثه

چون چشم‌هاي مست تو ما را تكان نداد


غزل رفتن

۷۶ بازديد ۰ نظر

غزل رفتن تو عمر مرا زايل كرد

خون دل، قافيه شعر مرا مشكل كرد

 

در فراق تو بجز گريه به دادم نرسيد

دوريت روز خوشم را به درك واصل كرد

 

يك طرف فاصله ها و طرفي خاطره ها

اين ميان عقل نگنجيد و جنون منزل كرد

 

نام تو گفتم و گفتند كه شاعر شده ام

لطف ياد تو نظر بر من ناقابل كرد

 

دل من از طلب روي تو لب ريز شد و

وحي چشمان تو آيات غزل نازل كرد

 

شعر مجنون من از قطعه ليلايي تو

شمس تو مثنوي عمر را كامل كرد

 

آتش هجر تو با سوز جگر گشت عجين

مشعلي ساخت كه اين مرثيه را حاصل كرد

 

آخرين مصرع من بود كه مرگ تو سرود

رحلتت نام و امضاي مرا باطل كرد


كافي ست

۶۸ بازديد ۰ نظر
دل خوشم با غزلي تازه همينم كافي ست
تو مرا باز رساندي به يقينم كافي ست


قانعم، بيشتر از اين چه بخواهم از تو

گاه گاهي كه كنارت بنشينم كافي ست


گله اي نيست من و فاصله ها همزاديم

گاهي از دور تو را خوب ببينم كافي ست


آسماني! تو در آن گستره خورشيدي كن

من همين قدر كه گرم است زمينم كافي ست


من همين قدر كه با حال و هوايت گهگاه

برگي از باغچه ي شعر بچينم كافي ست


فكر كردن به تو يعني غزلي شور انگيز

كه همين شوق مرا، خوب ترينم! كافي ست


... محمد علي بهمني ...

شعر زيباي ايرج ميرزا در مورد زن گرفتن

۸۴ بازديد ۰ نظر

زن گرفتم شدم اي دوست به دام زن اسيرمن گرفتم تو نگير

چه اسيري كه ز دنيا شده ام يكسره سيرمن گرفتم تو نگير


بود يك وقت مرا با رفقا گردش و سيرياد آن روز بخير

زن مرا كرده ميان قفس خانه اسيرمن گرفتم تو نگير

 

ياد آن روز كه آزاد ز غمها بودمتك و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجيرمن گرفتم تو نگير


بودم آن روز من از طايفه دُرد كشانبودم از جمع خوشان

خوشي از دست برون رفت و شدم لات و فقيرمن گرفتم تو نگير


اي مجرد كه بود خوابگهت بستر گرمبستر راحت و نرم

زن مگير ؛ ار نه شود خوابگهت لاي حصيرمن گرفتم تو نگير


بنده زن دارم و محكوم به حبس ابدممستحق لگدم

چون در اين مسئله بود از خود مخلص تقصيرمن گرفتم تو نگير


من از آن روز كه شوهر شده ام خر شده امخر همسر شده ام

مي دهد يونجه به من جاي پنيرمن گرفتم تو نگير


بازگشت از تلگرام

۷۷ بازديد ۰ نظر

دلخوشي ما

۷۱ بازديد ۰ نظر
دلمــان خـوش اســت كه مي نويســيم
و ديگــران مي خـواننــد
و عــده اي مي گـوينــد
آه چـه زيبــا و بعضــي اشـك مي ريــزند
و بعضــي مـي خنــدنـد
دلمــان خـوش اســت
به لــذت هــاي كــوتـاه
به دروغ هــايي كه از راســت
بـودن قشنــگ تـرند
به اينكــه كســي برايمــان دل بســوزاند
يـا كســي عاشقمــان شــود
با شــاخه گلي دل مي بنــديـم
و با جملــه اي دل مي كــنيم
دلمــان خـوش مي شــود
به بـرآوردن خـواهشــي و چشــيدن لـذتـي
و وقــتي چيـــزي مـطابـق مــيل مــا نبــود
چقـــدر راحـت لگـــد مي زنيـــم
و چــه ســــاده مي شـكــنيم
همــــه چيـــز را......

بابا

۷۹ بازديد ۰ نظر
صداي ناز  مي ايد

صداي كودك پرواز ميايد صداي رد پاي كوچه هاي عشقپيدا شد

معلم در كلاس درس حاضر شد يكي از بچها از قلب خود فرياد زد بر پا همه برپاچه بر پايي شده بر پا معلم نشعتي دارد معلم علم را در قلب ميكارد معلم گفته ها دارد يكي از بچهاي ان كلاس در گفتا برجا معلم گفت فرزندم بفرما بنشين چه درسي فارسي داريم كتاب فارسي بر دار اب و اب را ديكر نمي خوانيم بزن يك صحفه از اين زندگاني را

ورق ها يك به يك رو شد

معلم گفت فرزندم ببين بابا بخوان بابا بدان بابا عزيزم اين يكي بابا پسر جان ان يكي بابا همه صفحه پر از بابا ندارد فرق اين بابا و ان بابا بگو اب و بگو بابا بگو نان و بگو بابا اگر بخشش كني با ميشود با با اگر نصفش كني با ميشود با با تمام بچه ها ساكت نفسها حبس در سينه و قلبي همچو ايينه يكي از بچه هاي كوچه بنبست كه جايش ميزش اخر هست و قلبش همچو ني نا داشت به قلبش يك معما داشت سوال از درس بابا داشت نگاهش سوخته از درد لبانش زرد ندارد گوييا همدرد فقط نا داشت به انگشت اشاره او سوال از درس بابا داشت   سوال از درس باباي زمان دارد تو گويي دردهايي بر زبان دارد صداي كودك انديشه مي ايد صداي بيستون فرهاد يا شيرين صداي تيشه مي ايد


محمد

۷۴ بازديد ۰ نظر

اري فراموش مكن

۷۵ بازديد ۰ نظر
فراموش مكن تا باران نباشد رنگين كمان نيست

تا تلخي نباشد شيريني نيست

و گاهي همين دشواري هاست كه

از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد،خواهي ديد!

آري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي كند
...

جالب است

۶۷ بازديد ۰ نظر
چه رسم جالبي است !!!
محبتت را ميگذارند پاي احتياجت …
صداقتت را ميگذارند پاي سادگيت …
سكوتت را ميگذارند پاي نفهميت …
نگرانيت را ميگذارند پاي تنهاييت …
و وفاداريت را پاي بي كسيت …
و آنقدر تكرار ميكنند كه خودت باورت ميشود كه تنهايي و بيكس و محتاج !!!
  *...............*................*..................*..............*
] زندگي خوردن و خوابيدن نيست
انتظار و هوس و ديدن و ناديدن نيست.
زندگي چون گل سرخي است
پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف.
يادمان باشد اگر گل چيديم
عطر و برگ و گل و خار همه همسايه ديوار به ديوار همند
.