كودك من، بهارمن
مايهي افتخار من،
عيدت مبارك
كودك مهربان من،
بلبل خوشزبان من،
عيدت مبارك
اي گل خوبروي من،
طوطي قصهگوي من،
عيدت مبارك
كودك من، اميد من،
بخت خوش سفيد من،
عيدت مبارك
سرودهي محمود كيانوش
كودك من، بهارمن
مايهي افتخار من،
عيدت مبارك
كودك مهربان من،
بلبل خوشزبان من،
عيدت مبارك
اي گل خوبروي من،
طوطي قصهگوي من،
عيدت مبارك
كودك من، اميد من،
بخت خوش سفيد من،
عيدت مبارك
سرودهي محمود كيانوش
دامن دامن فروردين
يك گل، ده گل، صدتا گل
اينجا، آنجا، هر جا گل
دامن، دامن، فروردين
ميرويد بر دلها گل
باغ و دره پُر گل شد
كوه و دشت و صحرا گل
لبها را گل خندان كرد
شد از شادي لبها گل
سرودهي محمود كيانوش
دايه ي زمين
بر شاخه شكوفه خوش چشم باز كرده،
گنجشك در كنارش آواز ساز كرده:
فصل بهار اين است او دايهي زمين است
خورشيد رنگ و بويي ديگر به باغ داده،
از گل به دست شاخه صد چلچراغ داده:
فصل بهار اين است، او دايهي زمين است.
تا آن هواي وحشي آرام و نرم گشته،
قلب زمين دوباره پر شور و گرم گشته:
فصل بهار اين است، او دايهي زمين است.
آورده از سر كوه باد ابر و ابر باران،
داده عجب صفايي باران به كشتزاران
فصل بهار اين است، او دايهي زمين است.
خاموشي و سياهي از خاك و آب رفته؛
آواز و روشنايي تا آفتاب رفته:
فصل بهار اين است، او دايهي زمين است.
سرودهي محمود كيانوش
نارون به باد گفت
اي دم تو گرم
آمدي كه بر تنم كني
آن حرير نرم
با تو هر نفس بهار
ميدمد به پيكرم
آمدي خوش آمدي بيا
با تو ميشود بهار باورم
باد رقص كرد گرد نارون
سربسر پر از جوانه شد
باغ خنده كرد و گل دميد
نارون بهار را نشانه شد
سرودهي پروين دولتآبادي
آي بچه ها بزرگترها
زباله ها رو تو كيسه ها بريزيد
ميون دشت و جنگل توي دريا نريزيد
جنگل وقتي قشنگه كه پاكه و تميزه
محيط ما برامون خيلي خيلي عزيزه
تميز و پاك نگه دار
بچه خوب و باهوش
وقتي كه ميري به گردش اينو نكن فراموش
محيط زيست هميشه بايد پاكيزه باشه
شاه انوشيروان به موسم دي
رفت بيرون ز شهر بهر شكار
در سر راه ديد مزرعهاي
كه در آن بود مردم بسيار
اندر آن دشت پيرمردي ديد
كه گذشته است عمر او ز نود
دانهٔ جوز در زمين ميكاشت
كه به فصل بهار سبز شود
گفت كسري به پيرمرد حريص
كه: «چرا حرص ميزني چندين؟
پايهاي تو بر لب گور است
تو كنون جوز ميكني به زمين
جوز ده سال عمر ميخواهد
كه قوي گردد و به بار آيد
تو كه بعد از دو روز خواهي مرد
گردكان كشتنت چه كار آيد؟»
مرد دهقان به شاه كسري گفت:
« مردم از كاشتن زيان نبرند
دگران كاشتند و ما خورديم
ما بكاريم و ديگران بخورند»
https://t.me/joinchat/CPFnXj_2zVZ9KUAz4fJf5g
2_صداي پاي آب
https://t.me/joinchat/BQy_PjweIJ-62u_ZEv80gQ
3_كمپين مخالفين انتقال آب خزر به كوير
https://t.me/joinchat/B8qLxEAUTqu68OWQ8qzvLw
4_عاشقان محيط زيست ايران
https://telegram.me/joinchat/BE10jTwKWyIzSjno-MwlEw
5_مهربانان طبيعت
http://t.me/joinchat/CjJAP0E9S8kwfE_jqyTBxg
6_مؤسسه محيط زيستي سرزمين ايده آل ما
https://t.me/joinchat/BI-_MDy0G6V3WdwxibfkfA
7_تشكل نهضت سبز زاگرس
https://t.me/joinchat/A6Lx4D2nq2cGZ5gfGyy7Bg
8_حفاظت از محيط زيست ايران
https://t.me/joinchat/C6S-sT__iHlL9FRi9frqCA
9_طنين پاكبانان شيروان
https://t.me/joinchat/E1nNIkN25xMPoPj25CGLfA
10_كمپين حمايت از جنگلهاي زاگرس
https://telegram.me/joinchat/AzfPaT9yyI-vx0a3jb1K4Q
شعر در مورد محيط زيست
اب و هوا و خاك ،كه در اختيار ماست
اركانِ هستي اند و بهاي محيط زيست
خالق چو كرده خلق بيا حرمتش بدار
تكريم كن ز لطف خداي محيط زيست
دريا و دشت وچشمه صحرا و جويبار
هر يك نشانه اي ز صفاي محيط زيست
عطرِ گل و ترانِه ِ بلبل ،نسيم آب
زيباترين حديث ،براي محيط زيست
مِلكِ تو نيست آب كه آلوده اش كني
جان مايه است آب براي محيط زيست
خواهي اگر سلامتي جسم وجانِ خويش
سالم بدار، هم تو هواي محيط زيست
از روي جهل ،گر ننهي ارج قدر خاك
نشناختي تو قدر و بهاي محيط زيست
حرمت بدار اين سه عناصركه مي رسد
از هر طرف به گوش نداي محيط زيست
"ايزو" كه واژه اي است فرنگي براي تو
اجرا شود ز بهر بقاي محيط زيست
شايد كه با اصول مديريت صحيح
فكري شود به حفظ وبقاي محيط زيست
شعر محيط زيست
كمي انديشه كنيم
جنگ انسان و طبيعت تا كي؟
مرگ ماهي تا چند؟
كو دگر شير و پلنگ
جوجه سار چرا افتاده است؟
پاي آن گور چر لنگان است؟
از چه رو بال كبوتر زخمي است؟
پر پرواز كبوتر بشكست
لانه گرگ چرا ويران است؟
شهر ها زچه رو بي آبند؟
كمي انديشه كنيم
آب اگر آلوده،
دشت اگر بي آهو،
آسمان بي گنجشك
و درختان اگر از زمزمه گشتند تهي
چه جوابي داريم
كودكي را كه به خود خواهد گفت:
« حق » ما را خوردند، سهم ما را بردند
آرزويم اين است
بنگرم جلوه پرواز پرستو ها را
بشنوم باز هم آواز قناري ها را
اين بيابان روزي، جنگلي بود انبوه
آسمان، آبي بود
آب هم، آبي بود
اينك اما، آسمان تاريك است
و تنفس دشوار
عمر ما كوتاه است
كمي انديشه كنيم...
خِرد
چون شاخه اي افتاده
بر دامن نمناك خاك جنگل
هنوز
ميل زندگي دارد
اما
مشتريان نان ارزان تقليد
كنار تنور گرم تعصب
صف كشيده اند
و دستان سرد پاييز را
روانه ي جنگل كرده اند
چه بايد گفت؟؟
......چه بايد كرد؟؟؟........