كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

سرود زيبايي فروغ فرخزاد

۵۹ بازديد ۰ نظر
شانه‌هاي تو
همچو صخره‌هاي سخت و پر غرور
موج گيسوان من در اين نشيب
سينه مي‌كشد چو آبشار نور

شانه‌هاي تو
چون حصارهاي قلعه‌اي عظيم
رقص رشته‌هاي گيسوان من بر آن
همچو رقص شاخه‌هاي بيد در كف نسيم

شانه‌هاي تو
برج‌هاي آهنين
جلوه شگرف خون و زندگي
رنگ آن به رنگ مجمري مسين

در سكوت معبد هوس
خفته‌ام كنار پيكر تو بي‌قرار
جاي بوسه‌هاي من به روي شانه‌هات
همچو جاي نيش آتشين مار

شانه‌هاي تو
در خروش آفتاب داغ پر شكوه
زير دانه‌هاي گرم و روشن عرق
برق مي‌زند چو قله‌هاي كوه

شانه‌هاي تو
قبله‌گاه ديدگان پر نياز من
شانه‌هاي تو
مهر سنگي نماز من.

#فروغ_فرخ‌زاد

سرود زيبايي
از دفتر عصيان




غزل زيباي شب خوش ازسعيدغمخوار

۷۶ بازديد ۰ نظر
بيخود نگو«شب خوش»كه من ازغصه سرشارم

خوابي ندارد بي تو اينجا چشم ِ خونبارم

وقتي دلم از من تو را هميشه مي‌خواهد

خوابي مگر آيد به اين چشمان بيدارم

آخر بگو بي تو چگونه مي‌شود خوابيد

وقتي تو هستي دائماً در فكر و افكارم

اين چشم‌هاي مضطرب را با چه اميدي

دور از تو من بايد به دست خواب بسپارم

هميشه پرسيدي و گفتم حال من خوب است

امّا نمي‌داني از اين جمله چه بيزارم!

وقتي تو را اينجا ندارم در كنار ِ خود

ديگر خوشي مي‌ماند آيا در شب ِ تارم؟

وقتي تمام حس ِ قلبم بي تو تنهايي ست

اصلاً بگو من بي تو حال ِ خوش مگر دارم؟
#سعيد_غمخوار


شعر درنبود تو ازسعيدغمخوار

۶۷ بازديد ۰ نظر
در نبودت چشم‌هايم پُر ز باران مي‌شود

اشك مي‌لرزد به روي گونه غلطان مي‌شود

تا كسي اسمِ تو را مي‌آورد در پيش من

ذهنم از فكر ِ تو مثل يك خيابان مي‌شود

مثل گنجشكي كه تيري خورده باشد بي هوا

بر زمين مي‌افتم و قلبم هراسان مي‌شود

هر چه مي‌گردم به دنبالت نمي‌بينم تورا

ديدنت تنها فقط در خواب آسان مي‌شود

خاطراتم با تو در اين ذهن پُر آشوب من

بارها مانند يك سريال اكران مي‌شود

كوچه هاي شهر را طي مي‌كنم بي‌اختيار

آرزويم ديدن ِ لب‌هاي خندان مي‌شود

تا به خود مي‌آيم از فكر تو مي‌بينم كه باز

كوچه‌ها را رد شدم فكرم پريشان مي شود

#سعيد_غمخوار


شعرطنز ازسعيدبيابانكي

۷۱ بازديد ۰ نظر
شعر طنز :


آدمي كه كار دارد، كار مي خواهد چه كار؟
خانه ي بي بام و در، ديوار مي خواهد چه كار؟

شاعري كه شعر نو مي گويد و شعر سپيد،،
مثنوي يا مخزن الاسرار مي خواهد چه كار؟

كاغذ او كاغذ سيگار باشد، بهتر است
شاعر اصلاً كاغذِ آچار مي خواهد چه كار؟

هم سفيد و هم خز است و هم مُد امروز نيست
مانده ام اين ريش را «ستّار» مي خواهد چه كار؟

آن صداي مخملي، بي ساز خيلي بهتر است
من نمي فهمم «حسن» گيتار مي خواهد چه كار؟

حضرت مجنون فقط ليلي به دردش مي خورد
در بيابان ها، كش شلوار مي خواهد چه كار؟

سرزمين بي حساب و بي كتاب از هر نظر
در شگفتم مركز آمار مي خواهد چه كار؟

اصفهان خشك و بي آب و علف، در حيرتم
زنده رودش مرغ ماهي خوار مي خواهد چه كار؟

با دو لنز سبز، وقتي چشم رنگي مي شود،
سينماي مملكت «گلزار» مي خواهد چه كار؟

كارگرداني كه سيمرغ بلورين برده است
من نمي دانم دگر اُسكار مي خواهد چه كار؟

شاعري كه بيت بيتِ شعرهايش آبكي ست
جمله ي «تكرار كن، تكرار» مي خواهد چه كار؟

شوفري كه با «يساري» روز و شب سر كرده است
پشت خاور، سي دي «عصّار» مي خواهد چه كار؟

هشت تا گُل خورده اين دروازه بان تيره بخت
من نمي فهمم دگر اخطار مي خواهد چه كار؟

كار بسيار است و بي كاري كم و فرصت زياد
واقعا كشور وزير كار مي خواهد چكار؟!

سعيد ببابانكي....

 


غزل ناب ازغلامرضاطريقي

۶۶ بازديد ۰ نظر
✔️غزل

بله به خير تو اي ناخداي انسانها
پناه مي برم از شر شوم شيطانها

نتيجه ي همه ي استخاره ها خير است
اگر به نيت تو وا شوند قرآنها

به آسمان تو سر سوده اند درياها
به خاك پاي تو باريده اند بارانها

تو آنِ مطلقي و سالهاست بيهوده
به «عرف» خالي تو دلخوشند عرفانها

حكايتِ نيِ هستي تو هستي اي آنكه
پيامبر شده اند از دم تو چوپانها

به لطف ذره اي از شور خود چنان كردي
كه شمس رقص كند در ميان ديوانها !

به پاي بسته ي من بند نيست وقتي كه
به دست باز تو وابسته اند پيمانها !

هميشه با مني و مي توانم از نزديك
زيارتت بكنم با طواف ميدانها

غلامرضاطريقي


شعري دلنشين از شاعربزرگ حسين‌ منزوي

۶۲ بازديد ۰ نظر
ديده ام خورشيد را در خواب تعبيرش تويي
خواب دريا و شب مهتاب تعبيرش تويي

زان لب شيرين حوالت كن برايم بوسه اي
اي كه روياي شرابِ ناب تعبيرش تويي

????از معبّرها نمي پرسم كه خواب صبح وصل
عشق من ! بي رمل و اصطرلاب تعبيرش تويي

خود ، نه تنها خواب هاي چشم تن بل بي گمان
هر چه چشم جان ببيند خواب ، تعبيرش تويي

خوب من ! خواب تو را ديدن در اين دنياي بد
چون گل روييده در مُرداب ، تعبيرش تويي

????خواب ديدار تو و فريادهاي من كه : آي !
رفتم از دستت مرا درياب ! تعبيرش تويي

#حسين_منزوي


غزلي از غلامرضاطريقي

۶۸ بازديد ۰ نظر

تا خدا در صف عشاق تو تصويرم كرد
تيري از غيب نگاه تو زمين گيرم كرد

آن كه مي خواست مرا حافظ چشمت بكند
شوري از چشم تو نوشاند و نمك گيرم كرد

اوّل آموخت به تو شيوه ي چالاكي را
بعد با وسوسه ي يافتنت شيرم كرد

چون كه فهميد من از نطفه ي طوفان هستم
با ژن عشق تو در بند رَحِم پيرم كرد

من همان قلعه ي صافم كه پس از صدها سال
طيّ صد ثانيه نيرنگ تو تسخيرم كرد

تا كه بالاتر از آن حد معيّن نروم
از نوك قلّه به اين درّه سرازيرم كرد

آه از اين عشق كه اوّل پر پروازم داد
سپس از ترس رسيدن به تو زنجيرم كرد

#غلامرضا_طريقي


شعر جديد استاد بهمني

۷۶ بازديد ۰ نظر
يك اشتباه و يك دهه در خود فرو شدن
با زهرخندِ آينه ها رو به رو شدن

اين سهم يا سزاي تو، اما، جزاي من
محكومِ تا هميشه ي رازِ مگو شدن

حتي به رستخيز زبان وا نمي كنم
آسوده باش نيست مرامم دو رو شدن

ده سال با دروغ تو خوش بود حالِ من
حالا چه سود مي بري از راستگو شدن

ايهام و استعاره و تمثيل و نقطه چين
آسان كه نيست شاعرِ چشمان او شدن....

#محمدعلي_بهمني


شعري بي نظيراز رهي معيري

۷۶ بازديد ۰ نظر
دل زود باورم را به كرشمه‌اي ربودي
چو نياز ما فزون شد تو به ناز خود فزودي

به هم الفتي گرفتيم ولي رميدي از ما
من و دل همان كه بوديم و تو آن نه اي كه بودي

????من از آن كشم ندامت كه تو را نيازمودم
تو چرا ز من گريزي كه وفايم آزمودي

????ز درون بود خروشم ولي از لب خموشم
نه حكايتي شنيدي نه شكايتي شنودي

چمن از تو خرم اي اشك روان كه جويباري
خجل از تو چشمه اي چشم رهي كه زنده رودي


#رهي_معيري


سروده هاي فروغ فرخزاد

۷۱ بازديد ۰ نظر
از چهره طبيعت افسونكار
بر بسته‌ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
اين جلوه‌هاي حسرت و ماتم را

پاييز، اي مسافر خاك آلوده
در دامنت چه چيز نهان داري
جز برگ‌هاي مرده و خشكيده
ديگر چه ثروتي به جهان داري

جز غم چه مي‌دهد به دل شاعر
سنگين غروب تيره و خاموشت؟
جز سردي و ملال چه مي‌بخشد
بر جان دردمند من آغوشت؟

در دامن سكوت غم افزايت
اندوه خفته مي‌دهد آزارم
آن آرزوي گمشده مي‌رقصد
در پرده‌هاي مبهم پندارم

پاييز، اي سرود خيال‌انگيز
پاييز، اي ترانه‌ي محنت بار
پاييز، اي تبسم افسرده
بر چهره طبيعت افسونكار

تهران - مهرماه ١٣٣٣

#فروغ_فرخزاد

شعر: پاييز
دفتر: اسير
_____________