كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

گرد آوري بهترين اشعار و ابياتي كه خوانده ام/بخش دوم/خيام

۲۸ بازديد ۰ نظر

.
.
.
1
ماييم و مي و مطرب و اين كنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز اميد رحمت و بيم عذاب
آزاد ز خاك و باد و از آتش و آب
2
مي نوش نداني ز كجا آمده‌اي
خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
3
قرآن كه مهين كلام خوانند آن را
گه گاه نه بر دوام خوانند آن را
بر گرد پياله آيتي هست مقيم
كاندر همه جا مدام خوانند آن را
4
تو غره بدان مشو كه مي مينخوري
صد لقمه خوري كه مي غلام‌ست آنرا
5
معلوم نشد كه در طربخانه خاك
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
6
آن قصر كه جمشيد در او جام گرفت
آهو بچه كرد و روبه آرام گرفت
بهرام كه گور مي‌گرفتي همه عمر
ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت
7
ابر آمد و باز بر سر سبزه گريست
بي بادهٔ گلرنگ نمي‌بايد زيست
اين سبزه كه امروز تماشاگه ماست
تا سبزهٔ خاك ما تماشاگه كيست
8
مي نوش نداني ز كجا آمده‌اي
خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
9
اي چرخ فلك خرابي از كينه تست
بيدادگري شيوه ديرينه تست
اي خاك اگر سينه تو بشكافند
بس گوهر قيمتي كه در سينه تست
10
اين كوزه چو من عاشق زاري بوده است
در بند سر زلف نگاري بوده‌ست
اين دسته كه بر گردن او مي‌بيني
دستي‌ست كه برگردن ياري بوده‌ست
11
اين يك دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جويبار و چون باد به دشت
هرگز غم دو روز مرا ياد نگشت
روزي كه نيامده‌ست و روزي كه گذشت
12
بر چهره گل نسيم نوروز خوش است
در صحن چمن روي دل‌افروز خوش است
از دي كه گذشت هر چه گويي خوش نيست
خوش باش و ز دي مگو كه امروز خوش است
13
پيش از من و تو ليل و نهاري بوده است
گردنده فلك نيز بكاري بوده است
هرجا كه قدم نهي تو بر روي زمين
آن مردمك چشم‌نگاري بوده است
14
با اهل خرد باش كه اصل تن تو
گردي و نسيمي و غباري و دمي است
15
در بي خبري مرد چه هشيار و چه مست
16
چون نيست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست بهرچه هست نقصان و شكست
انگار كه هرچه هست در عالم نيست
پندار كه هرچه نيست در عالم هست
17
خاكي كه به زير پاي هر ناداني است
كفّ صنميّ و چهرهٔ جاناني است
هر خشت كه بر كنگرهٔ ايواني است
انگشت وزير يا سر سلطاني است
18
در خواب بدم مرا خردمندي گفت
كاز خواب كسي را گل شادي نشكفت
كاري چه كني كه با اجل باشد جفت؟
مي خور كه به زير خاك مي‌بايد خفت
19
درياب كه از روح جدا خواهي رفت
در پرده اسرار فنا خواهي رفت
مي نوش نداني از كجا آمده‌اي
خوش باش نداني به كجا خواهي رفت
20
گويند كسان بهشت با حور خوش است
من ميگويم كه آب انگور خوش است
اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار
كاواز دهل شنيدن از دور خوش است
21
گويند مرا كه دوزخي باشد مست
قوليست خلاف دل در آن نتوان بست
گر عاشق و ميخواره بدوزخ باشند
فردا بيني بهشت همچون كف دست
22
نيكي و بدي كه در نهاد بشر است
شادي و غمي كه در قضا و قدر است
با چرخ مكن حواله كاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بيچاره‌تر است
23
آنانكه محيط فضل و آداب شدند
در جمع كمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريك نبردند برون
گفتند فسانه‌اي و در خواب شدند
24
افسوس كه سرمايه ز كف بيرون شد
وز دست اجل بسي جگرها خون شد
كس نامد از آن جهان كه پرسم از وي
كاحوال مسافران دنيا چون شد
25
افسوس كه نامه جواني طي شد
و آن تازه بهار زندگاني دي شد
آن مرغ طرب كه نام او بود شباب
افسوس ندانم كه كي آمد كي شد
26
اين قافله عمر عجب ميگذرد
درياب دمي كه با طرب ميگذرد
ساقي غم فرداي حريفان چه خوري
پيش آر پياله را كه شب ميگذرد
27
بر چرخ فلك هيچ كسي چير نشد
وز خوردن آدمي زمين سير نشد
مغرور بداني كه نخورده‌ست ترا
تعجيل مكن هم بخورد دير نشد
28
تا چند اسير رنگ و بو خواهي شد
چند از پي هر زشت و نكو خواهي شد
گر چشمه زمزمي و گر آب حيات
آخر به دل خاك فرو خواهي شد
29
گرچه غم و رنج من درازي دارد
عيش و طرب تو سرفرازي دارد
بر هر دو مكن تكيه كه دوران فلك
در پرده هزار گونه بازي دارد
30
گويند بهشت و حورعين خواهد بود
آنجا مي و شير و انگبين خواهد بود
گر ما مي و معشوق گزيديم چه باك
چون عاقبت كار چنين خواهد بود
31
گويند بهشت و حور و كوثر باشد
جوي مي و شير و شهد و شكر باشد
پر كن قدح باده و بر دستم نه
نقدي ز هزار نسيه خوشتر باشد
32
گويند هر آن كسان كه با پرهيزند
زانسان كه بميرند چنان برخيزند
ما با مي و معشوقه از آنيم مدام
باشد كه به حشرمان چنان انگيزند
33
هرگز دل من ز علم محروم نشد
كم ماند ز اسرار كه معلوم نشد
هفتاد و دو سال فكر كردم شب و روز
معلومم شد كه هيچ معلوم نشد
34
دي كوزه‌گري بديدم اندر بازار
بر پاره گلي لگد همي زد بسيار
و آن گل بزبان حال با او مي‌گفت
من همچو تو بوده‌ام مرا نيكودار
35
از جمله رفتگان اين راه دراز
باز آمده كيست تا بما گويد باز
پس بر سر اين دو راههٔ آز و نياز
تا هيچ نماني كه نمي‌آيي باز
36
مرغي ديدم نشسته بر باره طوس
در پيش نهاده كله كيكاووس
با كله همي گفت كه افسوس افسوس
كو بانگ جرسها و كجا ناله كوس
37
جامي است كه عقل آفرين ميزندش
صد بوسه ز مهر بر جبين ميزندش
اين كوزه‌گر دهر چنين جام لطيف
مي‌سازد و باز بر زمين ميزندش
38
اي دوست بيا تا غم فردا نخوريم
وين يكدم عمر را غنيمت شمريم
39
بر مفرش خاك خفتگان مي‌بينم
در زيرزمين نهفتگان مي‌بينم
چندانكه به صحراي عدم مينگرم
ناآمدگان و رفتگان مي‌بينم
40
يك چند به كودكي باستاد شديم
يك چند به استادي خود شاد شديم
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
از خاك در آمديم و بر باد شديم
41
اي ديده اگر كور نئي گور ببين
وين عالم پر فتنه و پر شور ببين
شاهان و سران و سروران زير گلند
روهاي چو مه در دهن مور ببين
42
رندي ديدم نشسته بر خنگ زمين
نه كفر و نه اسلام و نه دنيا و نه دين
نه حق نه حقيقت نه شريعت نه يقين
اندر دو جهان كرا بود زهره اين
43
قومي متفكرند اندر ره دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين
ميترسم از آن كه بانگ آيد روزي
كاي بيخبران راه نه آنست و نه اين
44
از آمدن و رفتن ما سودي كو
وز تار اميد عمر ما پودي كو
چندين سروپاي نازنينان جهان
مي‌سوزد و خاك مي‌شود دودي كو
45
تا كي غم آن خورم كه دارم يا نه
وين عمر به خوشدلي گذارم يا نه
پركن قدح باده كه معلومم نيست
كاين دم كه فرو برم برآرم يا نه
46
از آمدن بهار و از رفتن دي
اوراق وجود ما همي گردد طي
مي خور! مخور اندوه كه فرمود حكيم
غمهاي جهان چو زهر و ترياقش مي
47
از كوزه‌گري كوزه خريدم باري
آن كوزه سخن گفت ز هر اسراري
شاهي بودم كه جام زرينم بود
اكنون شده‌ام كوزه هر خماري
48
پيري ديدم به خانهٔ خماري
گفتم نكني ز رفتگان اخباري
گفتا مي خور كه همچو ما بسياري
رفتند و خبر باز نيامد باري
.
.
گردآوري:ابوالقاسم كريمي(فرزند زمين)

 


سوال در مورد اقوام و استان هاي ايران

۲۷ بازديد ۰ نظر
زيبا ترين استان ايران از نظر شما كدام است؟
شاد ترين استان ايران از نظر شما كدام است؟
مهمانواز ترين استان ايران از نظر شما كدام است؟
زيبا ترين قوم ايران از نظر شما كدام است؟
شجاع ترين قوم ايران از نظر شما كدام است؟ 
كم توسعه ترين استان ايران از نظر شما كدام است؟
با فرهنگ ترين قوم ايران از نظر شما كدام است؟

 

پاسخ ها در برخي شبكه هاي اجتماعي

 

https://hammihan.com/answer/81689

 

https://www.tarafdari.com/node/1180972

 

 

 

نظر من(شخصي) در باب سوالي كه پرسيدم اينه:1_آذربايجان شرقي2_شيراز و لرستان3_كرمانشاه4_كردستان5_ترك ها6_سيستان و بلوچستان7_فارس(تهران)......جواب اين سوال بر اساس سفرهايي است كه به قسمت هاي مختلف ايران داشتم و اطلاعاتي كه در مورد اقوام دارم


ابوالقاسم كريمي/شعر مبتلا به ريا

۲۳ بازديد ۰ نظر
آسمون رفاقت يه مدته سيا شده
يه اتفاقي افتاده يه چيزي كم بها شده
قشنگ تو چشم بضيا رنگ خيانت ميبينم
چون ميدونم خدافظي سلام خيلي يا شده
نماز بارون نخون فايده اي نميكنه
مسلموني تو اين كوير فقط يه ادعا شده
ستم حلال و دروغ واجب تو خيلي كارا
واسه همينكه خدا از دلامون جدا شده
اينجا واسه حروم خورا بهشتي آسمونيه
اما خوبي كودكي ِ , كه توي چاه رها شده
همه ميدونن يه روزي بايد از اين دنيا برن
پس چرا بي وفايي عادت اين روزا شده؟
نفس نفس نفس زدن تو جاده ي زندگي
با كوله باري از غم , اين سرنوشت ِ ما شده؟
فريادمو برم بگم به خداي مهربونم
نه ديوايي كه قلبشون به ريا مبتلا شده

.

سروده ابوالقاسم كريمي(فرزند زمين)


شعر ضد جنگ/فريدون مشيري

۳۰ بازديد ۰ نظر
تفنگت را زمين بگذار
كه من بيزارم از ديدار اين خونبارِ ناهنجار
تفنگِ دست تو يعني زبان آتش و آهن
من اما پيش اين اهريمني ابزار بنيان‌كن
ندارم جز زبانِ دل، دلي لبريزِ مهر تو
تو اي با دوستي دشمن.
 
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونريزي ست
زبان قهر چنگيزي ست
بيا، بنشين، بگو، بشنو سخن، شايد
فروغ آدميت راه در قلب تو بگشايد.

برادر گر كه مي خواني مرا، بنشين برادروار
تفنگت را زمين بگذار
تفنگت را زمين بگذار تا از جسم تو
اين ديو انسان‌كش برون آيد.

تو از آيين انساني چه مي‌داني؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا بايد تو بستاني؟
چرا بايد كه با يك لحظه غفلت، اين برادر را
به خاك و خون بغلتاني؟
 
گرفتم در همه احوال حق گويي و حق جويي
و حق با توست،
ولي حق را -برادر جان- به زور اين زبان نافهم آتش ‌بار
نبايد جست!
اگر اين بار شد وجدان خواب آلوده‌ات بيدار،
تفنگت را زمين بگذار!

فريدون مشيري


شعر ضد جنگ/ابوالقاسم حالت

۲۴ بازديد ۰ نظر
قربان جهاني كه در آن جنگ نباشد
مشت و لگد و سيلي و اوردنگ نباشد


از وحشت بمب اتم و توپ و مسلسل
پيوسته به پا خار و به سر سنگ نباشد


باهم نستيزند سپيدان و سياهان
دعوا سر نام و نسب و رنگ نباشد


در باغ وفا مرغ بد آواز نيابيم
در بزم صفا ساز بد آهنگ نباشد


افسار به دست دو سه گمراه نيفتد
ايام به كام دو سه الدنگ نباشد


مادون ز ستمكاري مافوق ننالد
از دست دلي سنگ دلي تنگ نباشد


هر مملكتي تا طلبد حق خودش را
محتاج به صد لشكر صد هنگ نباشد


به عنوان يك شهروند, ايران را در قالب جنگ ميخواهيد يا صلح؟؟چرا؟؟

۲۶ بازديد ۰ نظر
.

.

.

.

پاسخ به اين سوال در برخي شبكه هاي اجتماعي

 

https://www.tarafdari.com/node/1180437

 

http://www.hamkhone.ir/member/133056/blog/view/294328/%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF,-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%85%DB%8C%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%AF-%DB%8C%D8%A7-%D8%B5%D9%84%D8%AD%D8%9F%D8%9F%DA%86%D8%B1%D8%A7%D8%9F%D8%9F/

 


شعري براي صلح

۲۴ بازديد ۰ نظر
در سراي زندگاني جنگ قدرت تا به كي

اين همه تعجيل كردن بهر ذلت تا به كي

 

با محبت دشمني نابود و خنثي مي شود

زندگاني بهر صلح است ، جنگ و نفرت تا به كي

 

ما كه از اول همه اولاد آدم بوده ايم

بعد با شمشير و تركش ، مرگ عزت تا به كي

 

جنگ از آغاز خلقت يكه تازي كرده است

اين همه فكر جدايي رو به سرعت تا به كي

 

مي توان در اوج قدرت يك كمي آرام شد

تا به خود آييي كه ديگر هتك حرمت تا به كي

 

زشت باشد هر كه را در دل عداوت پرورد

مهرباني خوشتر است آزار و محنت تا به كي

 

عشق را فرياد كن تا گوش هستي بشنود

زندگي معنا پذيرد روز حسرت تا به كي

 

آسماني مي شوي با مهرباني خو كني

بيش از نامهربان در جنگ سبقت تا به كي

 

اي « وصال » اين شعر هم اين گونه مي گردد تمام !

رشته ها را پنبه كردن فوت فرصت تا به كي

 

محمد علي رستمي (وصال ميانه اي)


شعري براي صلح/اقبال لاهوري

۲۶ بازديد ۰ نظر

عقل تو حاصل حيات ، عشق تو سر كائنات

پيكر خاك خوش بيا ، اين سوي عالم جهات

زهره و ماه و مشتري از تو رقيب يكدگر

از پي يك نگاه تو كشمكش تجليات

در ره دوست جلوه هاست تازه بتازه نوبنو

صاحب شوق و آرزو دل ندهد بكليات

صدق و صفاست زندگي نشوونماست زندگي

«تا ابد از ازل بتاز ملك خداست زندگي»

شوق غزل سراي را رخصت هاي و هو بده

باز به رند و محتسب باده سبو سبو بده

شام و عراق و هند و پارس خوبه نبات كرده اند

خوبه نبات كرده را تلخي آرزو بده

تا به يم بلند موج معركه ئي بنا كند

لذت سيل تند رو با دل آب جو بده

مرد فقير آتش است ميري و قيصري خس است

فال و فر ملوك را حرف برهنه ئي بس است

دبدبهٔ قلندري ، طنطنهٔ سكندري

آن همه جذبهٔ كليم اين همه سحر و سامري

آن به نگاه مي كشد اين به سپاه مي كشد

آن همه صلح و آشتي اين همه جنگ و داوري

هر دو جهان گشاستند هر دو دوام خواستند

اين به دليل قاهري ، آن به دليل دلبري

ضرب قلندري بيار سد سكندري شكن

رسم كليم تازه كن رونق ساحري شكن

 

اقبال لاهوري


آيا با اعدام موافق هستيد يا خير

۲۹ بازديد ۰ نظر
1_آيا با اعدام موافق هستيد يا خير؟چرا؟

.

.

.

.

.

.

2_اگر يكي از عزيزان شما به طور عمدي به قتل برسد,


با قاتل وي چه رفتاري انجام ميدهيد؟

.

.

.

پاسخ ها در شبكه هاي اجتماعي

.

https://hammihan.com/answer/81626

 

http://www.hamkhone.ir/member/133056/blog/view/294307/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%88%D8%A7%D9%81%D9%82-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%AF-%DB%8C%D8%A7-%D8%AE%DB%8C%D8%B1/

 

https://www.tarafdari.com/node/1179869


من يك مشتري خانم بد حجاب دارم

۲۹ بازديد ۰ نظر
.
.
.
.
.
.
.
من يك مشتري خانم دارم كه بسيار بد حجاب است و اعتقاد ديني و مذهبي ندارد اما مادر مومني دارد كه سيد هم هست
پدر اين خانم هم زياد به مسجد مي رود و انسان بسيار با اعتقادي است
.
.
.
.
به نظر شما اين تفاوت هاي زياد در رفتار ها و اعتقادات بين والدين و فرزند, چرا حادث شده ؟؟؟؟؟؟عوامل آن را از نظر خود بنويسيد(مطمئن هستم كه شما هم تجربه مشابه داشتيد)

 

 

پاسخ ها در شبكه ي اجتماعي

 

https://hammihan.com/answer/81640

 

https://www.tarafdari.com/node/1180089

 

http://www.hamkhone.ir/member/133056/blog/view/294320/%D9%85%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%B4%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85-%D8%A8%D8%AF-%D8%AD%D8%AC%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D9%85/