گشت غمناك دل و جان عقاب
چو ازو دور شد ايام شباب
ديد كش دور به انجام رسيد
آفتابش به لب بام رسيد
بايد از هستي دل بر گيرد
ره سوي كشور ديگر گيرد
خواست تا چاره ناچار كند
دارويي جويد و در كار كند
صبحگاهي ز پي چاره كار
...
گشت بر باد سبك سير سوار
گله كاهنگ چرا داشت به دشت
ناگه از وحشت پر ولوله گشت
و ان شبان بيم زده، دل نگران
شد پي بره نوزاد دوان
كبك در دامن خاري آويخت
مار پيچيد و به سوراخ گريخت
آهو استاد و نگه كرد و رميد
دشت را خط غباري بكشيد
ليك صياد سر ديگر داشت
صيد را فارغ و آزاد گذاشت
چاره مرگ نه كاريست حقير
زنده را دل نشود از جان سير
صيد هر روزه به چنگ آمد زود
مگر آن روز كه صياد نبود
آشيان داشت در آن دامن دشت
زاغكي زشت و بد اندام و پلشت
سنگها از كف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده
سالها زيسته افزون زشمار
شكم آكنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا ديد عقاب
ز آسمان سوي زمين شد به شتاب
گفت كه اي ديده ز ما بس بيداد
با تو امروز مرا كار افتاد
مشكلي دارم اگر بگشايي
بكنم آنچه تو ميفرمياي
گفت: ما بنده درگاه توايم
تا كه هستيم هوا خواه توايم
بنده آماده بود فرمان چيست؟
جان به راه تو سپارم، جان چيست؟
دل چو در خدمت تو شاد كنم
ننگم آيد كه زجان ياد كنم
اين همه گفت ولي در دل خويش
گفتگويي دگر آورد به پيش
كاين ستمكار قوي پنجه كنون
از نيازست چنين زار و زبون
ليك ناگه چو غضبناك شود
زو حساب من و جان پاك شود
دوستي را چو نباشد بنياد
حزم را بايدت از دست نداد
در دل خويش چو اين راي گزيد
پر زد و دور ترك جاي گزيد
زار و افسرده چنين گفت عقاب
كه مرا عمر حبابيست بر آب
راست است اين كه مرا تيز پرست
ليك پرواز زمان تيز تر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت
به شتاب ايام از من بگذشت
ارچه از عمر دل سيري نيست
مرگ ميآيد و تدبيري نيست
من و اين شهپر و اين شوكت و جاه
عمرم از چيست بدين حد كوتاه؟
تو بدين قامت و بال ناساز
به چه فن يافتهاي عمر دراز؟
پدرم از پدر خويش شنيد
كه يكي زاغ سيه روي پليد
با دو صد حيله به هنگام شكار
صد ره از چنگش كردست فرار
پدرم نيز به تو دست نيافت
تا به منزلگه جاويد شتافت
ليك هنگام دم باز پسين
چون تو بر شاخ شدي جايگزين
از سر حسرت با من فرمود
كاين همان زاغ پليدست كه بود
عمر من نيز به يغما رفته است
يك گل از صد گل تو نشكفته است
چيست سرمايه اين عمر دراز؟
رازي اينجاست تو بگشا اين راز
زاغ گفت : گر تو درين تدبيري
عهد كن تا سخنم بپذيري
عمرتان گر كه پذيرد كم و كاست
ديگران را چه گنه كاين ز شماست
زآسمان هيچ نياييد فرود
آخر از اين همه پرواز چه سود؟
پدر من كه پس از سيصد و اند
كان اندرز بد و دانش و پند
بارها گفت كه بر چرخ اثير
بادها راست فراوان تاثير
بادها كز زبر خاك وزند
تن و جان را نرسانند گزند
هر چه از خاك شوي بالاتر
باد را بيش گزندست و ضرر
تا به جايي كه بر اوج افلاك
آيت مرگ شود پيك هلاك
ما از آن سال بسي يافتهايم
كز بلندي رخ بر تافتهايم
زاغ را ميل كند دل به نشيب
عمر بسيارش از آن گشته نصيب
ديگر اين خاصيت مردار است
عمر مردار خوران بسيار است
گند و مردار بهين درمانست
چاره رنج تو زان آسانست
خيز و زين بيش ره چرخ مپوي
طعمه خويش بر افلاك مجوي
آسمان جايگهي سخت نكوست
به از آن كنج حياط و لب جوست
من كه بس نكته نيكو دانم
راه هر برزن و هر كو دانم
آشيان در پس باغي دارم
وندر آن باغ سراغي دارم
خوان گسترده الواني هست
خوردنيهاي فراواني هست
آنچه زان زاغ و را داد سرا
گند زاري بود اندر پس باغ
بوي بد رفته از آن تا ره دور
معدن پشّه، مقام زنبور
نفرتش گشته بلاي دل و جان
سوزش و كوري دو ديده از آن
آن دو همراه رسيدند از راه
زاغ بر سفره خود كرد نگاه
گفت :خواني كه چنين الوانست
لايق حضرت اين مهمانست
ميكنم شكر كه درويش نيم
خجل از ما حضر خويش نيم
گفت و بنشست و بخورد از آن گند
تا بياموزد از و مهمان پند
عمر در اوج فلك برده به سر
دم زده در نفس باد سحر
ابر را ديده به زير پر خويش
حيوان را همه فرمانبر خويش
بارها آمده شادان ز سفر
به رهش بسته فلك طاق ظفر
سينه كبك و تذرو و تيهو
تازه و گرم شده طعمه او
اينك افتاده بر اين لاشه و گند
بايد از زاغ بياموزد پند؟
بوي گندش دل و جان تافته بود
حال بيماري دق يافته بود
گيج شد، بست دمي ديده خويش
دلش از نفرت و بيزاري ريش
يادش آمد كه بر آن اوج سپهر
هست پيروزي و زيبايي و مهر
فرّ و آزادي و فتح و ظفرست
نفس خرّم باد سحرست
ديده بگشود و به هر سو نگريست
ديد گردش اثري زينها نيست
آنچه بود از همه سو خواري بود
وحشت و نفرت و بيزاري بود
بال بر هم زد و برجست از جا
گفت : كاي يار ببخشاي مرا
سالها باش و بدين عيش بناز
تو و مردار تو عمر دراز
من نيم در خور اين مهماني
گند و مردار ترا ارزاني
گر بر اوج فلكم بايد مرد
عمر در گند به سر نتوان برد
شهپر شاه هوا اوج گرفت
زاغ را ديده بر او مانده شگفت
رفت و بالا شد و بالاتر شد
راست با مهر فلك همسر شد
لحظهاي چند بر اين لوح كبود
نقطهاي بود و سپس هيچ نبود