كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

جملات زيبا و قصار

۲۸ بازديد ۰ نظر
در تاريكترين شب هاي ستم ، روشنترين ستاره ها زاده مي شوند . حكيم ارد بزرگ



كوشش اولين وظيفه انسان است. گوته



فهميدن بهتر از دانستن است. گوستاو لوبن



شباهنگام براي خانواده و نزديكانت نامه بنويس و در روز براي اربابان و سرپرستان . حكيم ارد بزرگ



پول بتي است كه همه او را مي پرستند ولي اين بت معبد ندارد . روتشيند



آدمي بايد از گناه بپرهيزد ، هر چه را به خويش نمي پسندد به دوست و دشمن خود روا ندارد . حكيم بزرگمهر



مهم ترين رازهاي نهان سياست بازان ، چيزي جز پيگري انديشه مردم كوچه و بازار نيست . حكيم ارد بزرگ



اراده محكم و متين كه بخواهد به هر كس آنچه سزاوار است بدهد عدالت نام دارد . اولپن



انسان موفق لاقيد نيست وانسان لاقيد موفق نيست. ضرب المثل چيني



اگر كمي چيزهاي غير لازم را بداني بهتر از اين است كه هيچ نداني . سندكا



دودمان بي نيا و مردان و زنان كهن ، به هزار آيين اهريمني گردانده مي شود . حكيم ارد بزرگ



آسوده حال كسي است كه بردبار است . حكيم بزرگمهر



اول صحت ، دوم جمال ، سوم مال و چهارم رفيق . اين ها پله هاي نردبان سعادت است . ساموئيد



برآزندگان گرما بخشند ، سخن و گفتار آنان راه روشن آيندگان است . حكيم ارد بزرگ



تمام افكار خود را روي كاري كه داريد انجام مي دهيد متمركز كنيد . پرتوهاي خورشيد تا متمركز نشوند نمي سوزانند. گراهام بل



روي زمين خانه موقتي است و زير زمين جايگاه ابدي . ساموئل آدامز



فرزند نانجيب ، آتش عمر پدر است . حكيم ارد بزرگ



آن كه در آموختن جهد نمي كند هرگز نبايد در انجمن دانايان لب به گفتار بگشايد . حكيم بزرگمهر



اراده از آن مرد كور نيرومندي است كه بر دوش خود مرد شل بينايي را مي برد تا او را رهبري كند. شوپنهاور



وقتي ديوانسالاران از نزديكان فرمانروايان شدند ديگر اميدي به رشد كشور نيست . حكيم ارد بزرگ



در كارهاي دشوار نشاط بسيار وجود دارد . لويي پاستور



پيشداوري درباره اخلاق به اين معناست كه نيت اعمال را منشاء آنها مي دانيم . فردريش نيچه



فرمانروايان بي خرد ، مردم را شاگرد خويش مي پندارند . حكيم ارد بزرگ



پسرها ، لنگرهاي زندگي مادرانند . سوفوكل



آنكس كه نتواند در حلقه شادي و نشاط ديگران به صورت يكي از افراد در آيد ، يا مغرور است يا رياكار و يا در قيد تشريفات . لاواتر



نگهباني از داشته هاي يك كشور براي فرمانروا يك قانون است و انجام آن خودستايي ندارد . حكيم ارد بزرگ



حقيقت گفت مرا برهنه بگذاريد و پيرايه بر من مبنديد زيرا من هيچگاه از برهنگي خود شرمسار نيستم. اعتصام الملك



آن كه خشم بر او چيره نشود و بر گنهكار سخت نگيرد از گزند در امان است . حكيم بزرگمهر



انتخابات درست و سازنده ، ناجي كشور و ناديده گرفتن آن ، پگاه رستاخيزي هولناك است . حكيم ارد بزرگ



دوست واقعي كسي است كه دستهاي تو را بگيرد ولي قلب ترا لمس كند . گابريل گارسيا ماركز



خسروي بزرگتر ، بندگي بيشتر مي خواهد . حكيم فردوسي خردمند

سخناني از ستاره درخشان كربلا حضرت رقيه

۳۴ بازديد ۰ نظر
  • بخش نهم : دُرّ يتيم اهل بيت در شام
    فصل اول : شجره خانوادگى حضرت رقيّه عليهاالسلام
    از مقامات معروف و مشهور در دمشق ، مرقد حضرت رقيّه دختر خردسال حضرت ابى عبدالله الحسين است ، كه در ششم صفرسال 61 هجرى ، در خرابه شام ، از شدّت سوز و گداز در فراق پدر، جان به جان آفرين سپرد.
    فرزندان امام حسين عليه السلام
    با ملاحظه كتب و اقوال گوناگون ، مجموع فرزندانى كه به آن امام مظلوم نسبت داده شده هشت دختر است ، كه فاطمه كبرى و فاطمه صغرى و زبيده و زينب و سكينه و آن دختر كه در خرابه وفات كرد (كه بعضى نامش را زبيده و بعضى رقيّه گفته اند) و ام كلثوم و صفيه باشند.
    و سيزده پسر: اول على اكبر، دوم على اوسط، سوم على اصغر، چهارم محمّد، پنجم جعفر، ششم قاسم ، هفتم عبدالله ، هشتم محسن ، نهم ابراهيم ، دهم حمزه ، يازدهم عمر، دوازدهم زيد، و سيزدهم عمران بن الحسين عليه السلام .
    زياده بر اين نيز نسبت داده اند كه قولى بسيار ضعيف است .
    مرحوم آيه الله حاج ميرزا حبيب الله كاشانى (ره ) پس از ذكر مطالب فوق مى گويد: اعتقاد مؤ لّف آن است كه بر تقدير صحت ماءخذ، اين تعدّد در اسم بوده نه در مسمّى ، زيرا كه آن حضرت به قلّت اولاد معروف بوده است ، پس ‍ تواند بود كه دو اسم يا زيادتر از اسامى مذكور، براى يك تن باشد و نيز محتمل است كه بعضى از اينها نبيره هاى آن بزرگوار باشند. چنانكه محتمل است كه بعضى از آنها منسوبان او از بنى هاشم باشند. چه ، آن مظلوم ، پدر يتيمان و متكفّل امر ايشان بود (269) آن دخترى كه در خرابه شام از دنيا رحلت فرموده و شايد اسم شريفش رقيّه عليه السلام بوده و از صباياى خود حضرت سيدالشهدا عليه السلام بوده چون مزارى كه در خرابه شام است منسوب است به اين مخدّره و معروف است به مزار ست رقيّه .(270)
    پاسخ با نقل قول
  • #2 6
    تحقيقى كوتاه درباره حضرت رقيّه عليه السلام
    كلمة رقيّه ، در اصل از ارتقاء به معنى ((صعود به طرف بالا و ترقّى )) است .
    اين نام قبل از اسلام نيز وجود داشته ، مثلا نام يكى از دختران هاشم (جدّ دوم پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ) رقيّه بوده است ، كه عمة پدر رسول خدا رقيّه مى شود.(271)
    نخستين كسى كه در اسلام ، اين نام را داشت ، يكى از دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله از حضرت خديجه است .
    پس از آن ، يكى از دختران اميرالمؤ منين على عليه السلام نيز رقيه نام داشت ، كه به همسرى حضرت مسلم بن عقيل درآمد.
    در ميان دختران امامان ديگر نيز چندنفر اين نام را داشتند، از جمله يكى از دختران امام حسن مجتبى (272) و دو نفر از دختران امام موسى كاظم كه به رقيّه و رقيّة صغرى خوانده مى شدند.
    اكثر محدّثان دو دختر به نامهاى سكينه و فاطمه براى امام حسين ذكر كرده اند؛ اما علّامه ابن شهر آشوب ، و محمّدبن جرير طبرى شيعى ، سه دختر به نامهاى سكينه ، فاطمه و زينب را براى آن حضرت برشمرده اند.
    در ميان محدّثان قديم ، تنها على بن عيسى اربلى - صاحب كتاب كشف الغمّه (كه اين كتاب را در سال 687 ه‍-.ق تاءليف كرده است ) - به نقل از كمال الدين گفته است كه امام حسين شش پسر و چهار دختر داشت ؛ ولى او نيز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نامهاى زينب ، سكينه و فاطمه را نام مى برد و از چهارمى ذكرى به ميان نمى آورد.
    احتمال دارد كه چهارمين دختر، همين رقيّه بوده باشد.
    علامه حائرى در كتاب معالى السبطين مى نويسد: بعضى مانند محمّدبن طلحة شافعى وديگران از علماى اهل تسنّن و شيعه مى نويسند: ((امام حسين داراى ده فرزند، شش پسر و چهار دختر بوده است )).
    سپس مى نويسد: دختران او عبارتند از: سكينه ، فاطمه صغرى ، فاطمه كبرى ، و رقيّه عليه السلام .
    آنگاه در ادامه مى افزايد: رقيّه عليه السلام پنج سال يا هفت سال داشت و در شام وفات كرد. مادرش ((شاه زنان )) دختر يزدجرد بود(يعنى حضرت رقيّه خواهر تنى امام سجّاد بود).(273)
    پاسخ با نقل قول
  • #3



    پاسخ به يك سؤ ال
    مى پرسند: آيا نبودن نام حضرت رقيّه در ميان فرزندان امام حسين عليه السلام در كتابها و متون قديم - مانند: ارشاد مفيد، اعلام الورى ، كشف الغمّه و دلائل الامامه طبرى - بر نبودن چنين دخترى براى امام حسين عليه السلام دلالت ندارد؟
    پاسخ : با توجّه به مطالب زير، پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود:
    1. در آن عصر، به دليل اندك بودن امكانات نگارش از يك سو، تعدّد فرزندان امامان از سوى ديگر، و سانسور و اختناق حكومت بنى اُميّه كه سيره نويسان را در كنترل خود داشتند از سوى سوم ، و بالا خره عدم اهتمام به ضبط و ثبت همه امور و جزئيات تاريخ زندگى امامان موجب شده كه بسيارى از ماجراهاى زندگى آنان در پشت پردة خفا باقى بماند؛ بنابراين ذكرنكردن انها دليل بر نبود آنها نخواهد شد.
    2. گاهى بر اثر همنام بودن ، وجود نام رقيّه در يك خاندان موجب اشتباه در تاريخ شده و همين مطلب ، امر را بر تاريخ نويسان اندك آن عصر، با امكانات محدودى كه داشتند، مشكل مى نموده است .
    3. گاهى بعضى از دختران دو نام داشتند؛ مثلا طبق قرائنى كه خاطرنشان مى شود به احتمال قوى همين حضرت رقيّه را فاطمه صغيره مى خواندند، و شايد همين موضوع ، باعث غفلت از نام اصلى او شده باشد.
    4. چنانكه قبلا ذكر شد و بعد از اين نيز بيان مى شود، بعضى از علماى بزرگ از قدما، از حضرت رقيّه به عنوان دختر امام حسين ياد كرده اند و شهادت جانسوز او را در خرابه شام شرح داده اند. پس بايد نتيجه گرفت كه بايد كتابها و دلايلى در دسترس آنها بوده باشد كه بر اساس آن ، از حضرت رقيّه سخن به ميان آورده اند؛ كتابهايى كه در دسترس ديگران نبوده است ، و در دسترس ما نيز نيست .
    بنابراين ذكر نشدن نام حضرت رقيّه در كتب حديث قديم هرگز دليل نبودن چنين دخترى براى امام حسين عليه السلام نخواهد بود، چنانكه عدم ثبت بسيارى از جزئيات ماجراى عاشورا و حوادث كربلا و پس از كربلا در مورد اسيران ، در كتابهاى مربوطه ، دليل آن نمى شود كه بيش از آنچه درباره كربلا و حوادث اسارت آن نوشته شده وجود نداشته است .(274)
    پاسخ با نقل قول
  • #4



    پدر حضرت رقيّه
    پدر بزرگوار حضرت رقيّه عليه السلام ، امام عظيم ، حسين بن على(ع) معروفتر از آن است كه نياز به توصيف و معرّفى داشته باشد.
    مادر حضرت رقيه عليه السلام
    مادر حضرت رقيه عليه السلام ، مطابق بعضى از نقلها، ((ام اسحاق )) نام داشت كه قبلا همسر امام حسن عليه السلام بود، و آن حضرت در وصيت خود به برادرش امام حسين عليه السلام سفارش كرد كه با ام اسحاق ازدواج و فضايل بسيارى را براى آن بانو بر شمرد. (275)
    و به نقلى ، مادر رقيه عليه السلام ((ام جعفر قضاعيه )) بوده است ولى دليل مستندى در اين باره ، در دسترس نيست . (276)
    شيخ مفيد در كتاب ارشاد ام اسحاق بنت طلحه را مادر فاطمه بنت الحسين عليه السلام معرفى مى كند. (277)
    سن حضرت رقيه عليه السلام
    سن مبارك حضرت رقيه عليه السلام هنگام شهادت ، طبق پاره اى از روايتها سه سال ، و مطابق پاره اى ديگر چهار سال بود. برخى نيز پنج سال و هفت سال نقل كرده اند.
    در كتاب وقايع الشهور و الايام نوشته علامه بيرجندى آمده است كه ، دختر كوچك امام حسين عليه السلام در روز پنجم ماه صفر سال 61 وفات كرد، چنانكه همين مطلب در كتاب رياض القدس نيز نقل شده است .
    پاسخ با نقل قول
  • #5

    فصل دوم : رقيه عليه السلام در عاشورا
    در بعضى روايات آمده است : حضرت سكينه عليه السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (كه به احتمال قوى همان رقيه عليه السلام باشد) گفت : ((بيا دامن پدر را بگيريم و نگذاريم برود كشته بشود)).
    امام حسين عليه السلام با شنيدن اين سخن بسيار اشك ريخت و آنگاه رقيه عليه السلام صدا زد: ((بابا! مانعت نمى شوم . صبر كن تا ترا ببينم )) امام حسين عليه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشكيده اش را بوسيد. در اين هنگام آن نازدانه ندا در داد كه :
    العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسيار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسين عليه السلام به او فرمود ((كنار خيمه بنشين تا براى تو آب بياورم )) آنگاه امام حسين عليه السلام برخاست تا به سوى ميدان برود، باز هم رقيه دامن پدر را گرفت و با گريه گفت : يا ابه اين تمضى عنا؟
    بابا جان كجا مى روى ؟ چرا از ما بريده اى ؟ امام عليه السلام يك بار ديگر او را در آغوش گرفت و آرام كرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد. (278)
    پاسخ با نقل قول
  • #6

    آخرين ديدار امام حسين عليه السلام با حضرت رقيه عليه السلام
    وداع امام حسين عليه السلام در روز عاشورا با اهل بيت عليه السلام صحنه اى بسيار جانسوز بود، ولى آخرين صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ايشان با دخترى سه ساله بود كه ذيلا مى خوانيد:
    هلال بن نافع ، كه از سربازان دشمن بود، مى گويد: من پيشاپيش صف ايستاده بودم . ديدم امام حسين عليه السلام ، پس از وداع با اهل بيت خود، به سوى ميدان مى آيد در اين هنگام ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خيمه بيرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسين عليه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانيد. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:
    يا ابه ! انظر الى فانى عطشان .
    بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام
    شنيدن اين سخن كوتاه ولى جگر سوز از زبان كودكى تشنه كام ، مثل آن بود كه بر زخمهاى دل داغدار امام حسين عليه السلام نمك پاشيده باشند. سخن او آنچنان امام حسين عليه السلام را منقلب ساخت كه بى اختيار اشك از ديدگانش جارى شد. با چشمى اشكبار به آن دختر فرمود:
    الله يسقيك فانه وكيلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سيراب مى كند، زيرا او وكيل و پناهگاه من است .
    هلال مى گويد: پرسيدم ((اين دخترك كه بود و چه نسبتى با امام حسين عليه السلام داشت ؟))
    به من پاسخ دادند: او رقيه عليه السلام دختر سه ساله امام حسين عليه السلام است . (279)
    پاسخ با نقل قول
  • #7
  • كناره سجاده ، چشم به راه پدر بود از كتاب سرور المومنين نقل شده است : حضرت رقيه عليه السلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى كرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نيز، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن كرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان ديد شمر وارد خيمه شد.
    رقيه عليه السلام به او گفت : آيا پدرم را نديدى ؟ شمر بعد از آنكه آن كودك را در كنار سجاده ، چشم به راه پدر ديد، به غلام خود گفت : اين دختر را بزن . غلام به اين دستور عمل نكرد. شمر خود پيش آمد و چنان سيلى به صورت آن نازدانه زد كه عرش خداوند به لرزه در آمد. (282)
    پاسخ با نقل قول
  • #9
    سيلى مزن به صورتم
    اى خصم بدمنش ، مزن تازيانه ام

    من از كنار كشته بابا نمى روم


    من با على اكبر و عباس آمده ام


    از اين ديار، بيكس و تنها نمى روم


    تنها فتاده چنين در بيان و بى كفن


    من سوى شام همره سرها نمى روم


    سيلى مزن به صورتم اى شمر بى حيا


    من بى على اكبر و ليلا نمى روم (283)


    قطره اى بودم كه در بحر شهادت جا گرفتم


    اين شهامت را من از جانبازى بابا گرفتم


    آن قدر از دورى بابا فغان و ناله كردم


    تا در آغوشم سر ببريده بابا گرفتم


    من يتيمم صورتم از ضرب سيلى خويش ، آرى


    لا جرم اين ارث را از جده ام زهرا عليه السلام گرفتم


    مى كشم بار شفاعت را به دوش خويش ، آرى


    اين شجاعت را ز بابا ظهر عاشورا گرفتم . (284)
    پاسخ با نقل قول
  • #10
    كنار پيكر خونين پدر، در شب شام غريبان
    در كتاب مبكى العيون آمده است : در شب شام غريبان ، حضرت زينب عليه السلام در زير خيمه نيم سوخته ، اندكى خوابيد. در عالم خواب مادرش ‍ حضرت فاطمه زهرا عليه السلام را ديد. عرض كرد: مادر جان ، آيا از حال ما خبر دارى ؟
    حضرت فاطمه زهرا عليه السلام فرمود: تاب شنيدن ندارم . حضرت زينب عليه السلام عرض كرد: پس شكوه ام را به چه كسى بگويم ؟
    حضرت فاطمه زهرا عليه السلام فرمود: ((من خود هنگامى كه سر از بدن فرزندم حسين عليه السلام جدا مى كردند، حاضر بودم . اكنون برخيز و رقيه عليه السلام را پيدا كن ))
    حضرت زينب عليه السلام برخاست . هر چه صدا زد، حضرت رقيه عليه السلام را نيافت . با خواهرش ام كلثوم عليه السلام در حاليكه گريه مى كردند و ناله سر مى دادند، از خيمه بيرون آمدند و به جستجو پرداختند، تا اينكه نزديك قتلگاه صداى او را شنيدند. آمدند كنار بدنهاى پاره پاره ، ديدند رقيه عليه السلام خود را روى پيكر مطهر پدر افكنده ، در حاليكه دستهايش را به سينه پدر چسبانيده است درد دل مى كند.
    حضرت زينب عليه السلام او را نوازش داد. در اين وقت سكينه عليه السلام نيز آمد و با هم به خيمه بازگشتند. در مسير راه ، سكينه عليه السلام از رقيه عليه السلام پرسيد: چگونه پيكر پدر را جستى ؟ او پاسخ داد: آن قدر پدر پدر كردم كه ناگاه صداى پدرم را شنيدم كه فرمود: بيا اينجا، من در اينجا هستم .

  • شام غريبان زينب چه غروبيست خدا

    ۳۳ بازديد ۰ نظر
    شام غريبان-زبان حال زينب كيري(س)

    چه غروبيست خدا، دلگير است

    زينب از زندگي خود،سير است
    سوي مقتل كه نظر افكندم
    نيزه ها خورده ،تنت تكثير است
    آمدم بوسه بگيرم،صد حيف
    من رسيدم ولي يا رب،دير است
    تو كجا ،گودي گودال كجا
    پيكرت سجده گه شمشير است
    زخم ها در بدنت حيرانند
    هر طرف مي نگرم يك تير است
    حال بايد بروم تا كوفه
    ليك در مقتل تو،دل، گير است
    غيرت الله ،بيا و بنِگر
    اشك هايم به سما ،تبخير است
    خواستم بر بدنت خون گريم
    مزد من ،اين غل و اين زنجير است
    چاره اي نيست غريب مادر
    خواب جدم ،به خدا تعبير است
    سر ساقي و سر پاك شما
    از نوكِ نيزه مرا تفسير است


    شعر شام غريبان

    ۲۷ بازديد ۰ نظر

    زقعر گودي مقتل به عرش تابيدي

    رضا شدي به رضاي خدا و خنديدي

     

    عزيز من چه لباسي است بر تنت كردي؟

     به جاي گل پر نيزه است اينكه پوشيدي

     

    تمام هستيِمان را عدو به غارت برد

     مرا به دست كه دادي كه تخت خوابيدي؟

     

    سرت كه رفت تنت ماند و نعل اين اسبان

    كبود مثل شبي، چون جدا ز خورشيدي

     

    شدي تجلي حق و حكايت موسي

    خدا به جسم تو تابيد و بعد پاشيدي

     

    زمين كِنِس شد و يك قطره هم نزد بالا

    چقدر پا به زمين زير تيغ كوبيدي!

     

    تمام دشت تنش را به جسم تو ماليد

     به دست نعل خودت را به دشت بخشيدي

     

    و تيغ هم ادبش كار دستمان داده

    مصيبتي شده اين حنجري كه بوسيدي!

     


    گلچين اشعار زيبا در باره امام حسين (ع)

    ۳۴ بازديد ۰ نظر

    باز طوفاني شده درياي دل

    موج سر بر ساحل غم ميزند
    باز هم خورشيد رنگ خون گرفت
    بر زمين نقشي ز ماتم ميزند


    باز جام ديده ها لبريز شد
    باز زخم سينه ها سر باز كرد
    در ميان ناله و اندوه و اشك
    حنجرم فريادها آغاز كرد


    مي نويسم شرح اين غم نامه را
    داستان مشك و اشك و تير را
    مي نويسم از سري كز عشق دوست
    كرد حيران تيغه شمشير را


    گوئيا با آن همه بيگانگي
    آب هم با تشنگان بيگانه بود
    در ميان آن همه نامردمي
    اشك آب و ديده ها پيمانه بود


    تيغ ناپاكان برآمد از نيام
    خون پاكي دشت را سيراب كرد
    خون خورشيد است بر روي زمين
    كآسمان تشنه را سيراب كرد


    مي شود خورشيد را انكار كرد؟
    زير سم اسبها در خاك كرد؟
    مي شود آيا كه نقش عشق را
    از درون سينه هامان پاك كرد؟


    گر نشان عشق را گم كرده ايم
    در ميان آتش آن خيمه هاست
    گر به دنبال حقيقت ميرويم
    حق همينجا حق به روي نيزه هاست


    گريه ها بر حال خود بايد كنيم
    او كه خندان رفت چون آزاد شد
    ما سكوت مرگباري كرده ايم
    ....او براي قرنها فرياد شد

    بازهم در ماتم روي حسين
    باز هم در سوگ آن آلاله ايم
    يادتان باشد حيات عشق را
    وامدار خون سرخ لاله ايم
        ***


    گلچين اشعار زيبا در باره امام حسين (ع)

    ۲۷ بازديد ۰ نظر

    تا شعلة هجران تو خاموش كنم

    بر آتش دل ز صبر، سرپوش كنم
    بسيار بكوشيدم و، نتوانستم

     يك لحظه غم تو را فراموش كنم
    اي كاش، دمي دهد امانم اين اشك

     تا نقش تو را به ديده منقوش كنم
    آخر چه شود، شبي به خوابم آئي

     تا جام محبت تو را نوش كنم
    بنشيني و، در برت، مرا بنشاني

    تا زمزمة نوازشت گوش كنم
    گر بار دگر مرا در آغوش كشي

    صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش كنم
    سجاده تو، كه مي‌دهد بوي تو را

     برگيرم و، بوسم و، در آغوش كنم
    چون درد فراق تو، ز حد درگذرد

     زين عطر تو قلب خويش، مدهوش كنم
    از حمله غارت به دلم آتشهاست

    اين داغ، عيان، ز لاله گوش كنم
    گويند به من، يتيم غارت زده ام

    زآن چشمة چشم خويش پرجوش كنم
    ديگر اگر اي پدر نخواهي برگشت

    برخيزم و، پيكرم سيه پوش كنم؟
    اين داغ حسين، جاودان است (حسان)

    هرگز نتوان به اشك، خاموش كنم

     شعر از : حبيب الله چايچيان (حسان)

     

    ***


    گلچين اشعار زيبا در باره امام حسين (ع)

    ۳۴ بازديد ۰ نظر

    گفتمش نقاش را نقشي بكش از زندگي 

     با قلم نقش حبابي بر لب دريا كشيد

     

    گفتمش چون مي كشي تصوير مردان خدا

     تك درختي در بيابان يكه و تنها كشيد

     

    گفتمش نامردمان اين زمان را نقش كن

    عكس يك خنجرزپشت سر پي مولا كشيد

     

    گفتمش راهي بكش كان ره رساند مقصدم 

     راه عشق و عاشقي و مستي ونجوا كشيد

     

    گفتمش تصويري از ليلي ومجنون رابكش

    عكس حيدر(ع) در كنار حضرت زهرا(س)كشيد

     

    گفتمش بر روي كاغذ عشق را تصوير كن

     در بيابان بلا، تصوير يك سقا كشيد

     

    گفتمش از غربت ومظلومي ومحنت بكش

    فكر كرد و چهار قبر خاكي از طه كشيد

     

    گفتمش سختي ودرد وآه گشته حاصلم

    گريه كردآهي كشيد وزينب كبري(س) كشيد

     

    گفتمش درد دلم را با كه گويم اي رفيق 

     عكس مهدي(عج) راكشيد و به چه بس زيبا كشيد

     

    گفتمش ترسيم كن تصويري از روي حسين(ع) 

     گفت اين يك را ببايد خالق يكتا كشيد

     

    ***

     


     

    به نام عشق

    اين  صداي  تپش  قلبم  نيست

    درحسينه ي دل سينه زني ست


    تقديم به ابولفضل عباس

    ۲۹ بازديد ۰ نظر

    ديدند كه پرچمي پر از تير شده

    حتما كه سوار دست يك شير شده

    گفتند كه عباس (ع) علمدارش بود

    از دست نداده تا زمين گير شده


    شعر زيبايي از استاد شهريار به مناسبت اربعين امام حسين (ع)

    ۲۸ بازديد ۰ نظر
    شيعيان ديگر هواي كربلا دارد حسين روي دل با كاروان كربلا دارد حسين

    از حريم كعبه جدش به اشكي شست چشم
    مروه پشت سر نهاد٬ اما صفا دارد حسين

     


    مي برد در كربلا هفتاد و دو ذبح عظيم
    بيش از اينها٬ حرمت كوي منا دارد حسين...

    بس كه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
    كس نمي داند عروسي يا عزا دارد حسين

    رخت ديباي حرم چون گل به تاراجش برند
    تا به جايي كه كفن از بوريا دارد حسين

    بردن اهل حرم دستور بود و سر غيب
    ورنه اين بي حرمتي ها كي روا دارد حسين؟

    سروران٬ پروانگان شمع رخسارش٬ ولي
    چون سحر٬ روشن٬ كه سر از تن جدا دارد حسين

    سر به قاچ زين نهاده راه پيماي عراق
    مي نمايد خود٬ كه عهدي با خدا دارد حسين

    او وفاي عهد را با سر كند سودا٬ ولي
    خون به دل از كوفيان بي وفا دارد حسين

    دشمنانش بي امان و دوستانش بي وفا
    با كدامين سر كند؟ مشكل دوتا دارد حسين

    سيرت آل علي(ع) با سرنوشت كربلاست
    هر زمان از ما يكي صورت نما دارد حسين

    آب خود با دشمنان تشنه قسمت مي كند
    عزت و آزادگي بين تا كجا دارد حسين

    دشمنش هم آب مي بندد به روي اهل بيت
    داوري بين با چه قوم بي حيا دارد حسين

    ساز عشق است و به دل هر زخم پيكان٬ زخمه اي
    گوش كن عالم پر از شور و نوا دارد حسين

    دست آخر كز همه بيگانه شد٬ ديدم هنوز
    با دم خنجر نگاهي آشنا دارد حسين

    شمر گويد: گوش كردم تا چه خواهد از خداي
    جاي نفرين هم به لب ديدم دعا دارد حسين

    اشك خونين گو بيا بنشين به چشم «شهريار»
    كاندر اين گوشه عزايي بي ريا دارد حسين


    گلچين اشعار زيبا در باره امام حسين (ع)

    ۳۰ بازديد ۰ نظر

    ***

    سرش به نيزه به گل هاي چيده مي ماند

    به فجر از افق خون دميده مي ماند
    يگانه بانوي پرچم به دوش عاشورا
    به نخل سبز ز ماتم تكيده مي ماند
    ميان خيمه ي آتش گرفته، طفل دلم
    به آهويي كه ز مردم رميده مي ماند
    شب است گوش يتيمان ز ضربت سيلي
    به لاله هاي ز حنجر دريده مي ماند
    رقيه طفل سه ساله كه حوري حرم است
    به آن كه رنج نود ساله ديده مي ماند
    امام صادق حق پشت ناقه ي عريان
    به زير يوغ چو ماه خميده مي ماند
    شوم فداي شهيدي كه در كنار فرات
    به آفتاب به خون آرميده مي ماند
    هلال يك شبه ي من، ز چيست خونيني؟
    نگاه تو به دل داغ ديده مي ماند
    حكايت احد و اشك چشم خونينش
    به اختران ز گردون چكيده مي ماند

     

     اين شعر بسيار زيبا از شاعر دلسوخته اهل بيت آقاي احد ده بزرگي مي باشد .

     

    ***

    باز هم شعر ديگري از استاد احد ده بزرگي

     

    گل خوش رنگ و بوي من حسين است

    بهشت آرزوي من حسين است

    مزن دم پيش من از لاله رويان

    كه يار لاله روي من حسين است

    من آن مداح مست سينه چاكم

    كه ممدوح نكوي من حسين است

    همه در گفتگوي اين و آنند

    وليكن گفتگوي من حسين است

    سخن بي پرده مي گويم زمستي

    مي و جام و سبوي من حسين است

    چو مرغ حق كه از حق ميزند دم

    طنين هاي و هوي من حسين است

    از آن بر تربتش سايم جبين را

    كه عز و آبروي من حسين است

    احد گوئي از آن باشد شعارم

    كه پير و نكته گوي من حسين است 

     

    ***