كريمي مشاور بيمه

مشاور شركت بيمه پارسيان

اس ام اس تاسوعا عاشورا.اس ام اس هاي مناسبتي تسليت شهادت امام حسين

۳۷ بازديد ۰ نظر

.

اردوي محرم به دلم خيمه به پا كرد

دل را حرم و بارگه خون خدا كرد

.

.

عالم همه قطره و درياست حسين ، خوبان همه بنده و مولاست حسين ، ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش ، از بس كه كرم دارد و آقاست حسين

.

.

منزلگه عشاق دل آگاه حسين است ، بيراهه نرو ساده ترين راه حسين است ، از مردم گمراه جهان راه مجوييد ، نزديكترين راه به الله حسين است

.

.

علي يك دسته گل از ياس آورد

ز طوبي شاخه ي احساس آورد

ميان باغي از گل هاي زهرا

خوشا ام البنين عباس آورد

.

.

قيامت بي حسين غوغا ندارد

شفاعت بي حسين معنا ندارد

حسيني باش كه در محشر نگويند

چرا پرونده ات امضا ندارد

.

.

با نام حسين به سينه ها گل بزنيد

از اشك به بارگاه او پل بزنيد

گوييد كه هر زمان گرفتار شديد

بر دامن ما دست توسل بزنيد

التماس دعا، عزا دار امام حسين

.

.

هفتادو دو مجنون زليلي شده عاقل

هفتادو دو فرهاد به شيرين شده واصل

هيهات كه جان گيرد از آنها ملك الموت

جان دست حسين است نه بازيچه قاتل

.

.

فرش بر رونق بازار حسين مي نازد

عرش بر جلوه رخسار حسين مي نازد

ابر بر اشك عزادار حسين مي نازد

قبر شش گوشه به زوار حسين مي نازد

كربلا هم به علمدار حسين مي نازد

.

.

مي گوييد شيشه ها احساس ندارند. ولي هنگامي كه با انگشت روي شيشه ي بخار گرفته نوشتم يا حسين آرام گريست....

.

.

آبروي حسين به كهكشان مي ارزد ، يك موي حسين بر دو جهان مي ارزد ، گفتم كه بگو بهشت را قيمت چيست ، گفتا كه حسين بيش از آن مي ارزد

.

.

نام من سرباز كوي عترت است ، دوره آموزشي ام هيئت است . پــادگــانم چــادري شــد وصــله دار ، سر درش عكس علي با ذوالفقار . ارتش حيــدر محــل خدمتم ، بهر جانبازي پي هر فرصتم . نقش سردوشي من يا فاطمه است ، قمقمه ام پر ز آب علقمه است . رنــگ پيراهــن نه رنــگ خاكــي است ، زينب آن را دوخته پس مشكي است . اسـم رمز حمله ام ياس علــي ، افسر مافوقم عباس علي (ع)

.

.

عالم همه محو گل رخسار حسين است ، ذرات جهان درعجب از كار حسين است . داني كه چرا خانه ي حق گشته سيه پوش ، يعني كه خداي تو عزادار حسين است

.

.

امام سجاد (ع) : هر مؤمني كه بگريد بر قتل حسين (ع) به نحوي كه اشك بر چهره اش جاري شود ، خداوند او را جاودانه در خانه اي از خانه هاي بهشت جا مي دهد

.

.

به سر غير از تو سودايي ندارم يا حسين جان ، به دل جز تو تمنايي ندارم يا حسين جان ، خدا داند كه در بازار عشقت ، به جز جان هيچ كالايي ندارم يا حسين جان

.

.

حسين ميا به كوفه ، كوفه وفا ندارد

.

.

اي به دل بسته ، قدري آهسته

كن مدارا با ، زينب خسته....

يا حسين مظلوم....

.

.

يه جائيه تو دنيا همه براش مي ميرن

تموم حاجتا رو همه از مي گيرن

بين دو نهر آبه ، يه سرزمين خشكه

شميم باغ و لاله اش خوشبو ز عط مُشكه

شباي جمعه زهرا زائر اين زمينه

سينه زن حسينه ، يل ام البنينه

.

.

دوست دارم هر چي دارم بدم به راه تو حسين

تا كه سينه خيز بيام ميون بين الحرمين

.

.

السلام اي وادي كرببلا

السلام اي سرزمين پر بلا

السلام اي جلوه گاه ذوالمنن

السلام اي كشته هاي بي كفن

.

.

كاش بوديم آن زمان كاري كنيم

از تو و طفلان تو ياري كنيم

كاش ما هم كربلايي مي شديم

در ركاب تو فدايي مي شديم

السلام عليك يا ابا عبدالله....

.

.

كربلا لبريز عطر ياس شد. . . . .نوبت جانبازي عباس شد

.

.

نازم آن آموزگاري را كه در يك نصف روز

دانش‌آموزان عالم را همه دانا كند

ابتدا قانون آزادي نويسد بر زمين

بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا كند

.

.

دل را اگر از حسين بگيرم چه كنم

بي عشق حسين اگر بميرم چه كنم

فردا كه كسي را به كسي كاري نيست

دامان حسين اگر نگيرم چه كنم

.

.

.

http://amin.mihanblog.com

 .


گل نرگس فداي رنگ و بويت

۲۷ بازديد ۰ نظر

بيائيد براي ظهور مولامون كاري كنيم/ آيا جز اين است كه آمدنش را ما به تاخير مي اندازيم؟!

 

قطعه ي گمشده اي از پر پرواز كم است.
يازده بار شمرديـــــم و يكـــي باز كـم است.


اين همه آب كه جاريست نه اقيانوس است.
عرق شرم زمين است كه سرباز كم است.


خلاصه اي از زندگي حضرت ابولفضل

۲۵ بازديد ۰ نظر
خاندان حضرت عباس (ع):

در سال 26 هجري قمري، حضرت عباس (ع) پايه عرصه گيتي نهاد. مادر گراميش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربيعه بن عامر كلبي و كنيه اش (ام البنين) بود.
چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، كه اميرالمومنين از برادرش عقيل، كه به اصل و نسب قبايل آگاه بود، درخواست كرد زني را از دودماني شجاع براي او خواستگاري كند و عقيل، فاطمه كلابيه (ام البنين) را براي آن حضرت خواستگاري كرد و ازدواج صورت گرفت.

اميرالمومنين (ع) از اين بانوي گرامي، صاحب چهار پسر به نامهاي عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.
عباس (ع) ازبرادران ديگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خويش، حسين (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار كردند.
ارادت قلبي ام البنين (س) به خاندان پيامبر (ص) آنقدر بود كه امام حسين (ع) را از فرزندان خود بيشتر دوست مي داشت؛ بطوري كه وقتي به اين بانوي گرامي خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسين (ع) باخبر سازيد و چون خبر شهادت امام حسين (ع) به او داده شد، فرمود رگهاي قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زير اين آسمان كبود است، فداي امام حسين (ع).

دوران كودكي حضرت ابوالفضل العباس (ع):

در روزهاى كودكى عباس، پدر گرانقدرش چون آيينه معرفت، ايمان، دانايى و كمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثير مى‏نهاد. او از دانش و بينش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تكامل و پويايى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در كودكى علم آموخت و به سان نوزاد كبوتر، كه از مادرش آب و غذا مى‏گيرد، از من معارف فرا گرفت.

در آغازين روزهايى كه الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو يك. عباس گفت: يك حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى كرد و گفت: شرم مى‏كنم با زبانى كه خدا را به يگانگى خوانده ‏ام، دو بگويم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاك و مبارك براى ايام نوجوانى و جوانى عباس فراهم كرد تا در آينده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه كه على(ع) با نگاه بصيرت‏ آميز خود آينده عباس را نظاره مى‏كرد، با لبختدى رضايت ‏آميز، سرشك غم از ديدگان جارى مى‏كرد و چون همسر مهربانش از علت گريه مى‏پرسيد، مى‏فرمود: دستان عباس در راه يارى حسين(ع) قطع خواهد شد.

آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنين خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمويش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز كند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پيكرش را ببوسد ، ببويد و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اينرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاكدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، كه با پدر زيست، هميشه در حرب و محراب و غربت و وطن در كنار او حضور داشت.
در ايام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه كه در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفين پيش آمد، با آن كه حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاويد آفريد.

مقام علمي حضرت عباس (ع):

حضرت عباس (ع) در خانه اي زاده شد كه جايگاه دانش و حكمت بود. آن جناب از محضر اميرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) كسب فيض كردند و از مقام والاي علمي برخوردار شدند.

لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است كه فرموده اند: زق العلم زقا، يعني همان طور كه پرنده به جوجه خود مستقيماً غذا مي دهد، اهل بيت (ع) نيز مستقيماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.
علامه محقق، شيخ عبدالله ممقاني، در كتاب نفيس تنقيح المقال، در مورد مقام علمي و معنوي ايشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقيه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصيتي عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاك بود.

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):

اگر بخواهيم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از ديدگاه امامان معصوم (ع) دريابيم، كافي است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه كنيم.
در شب عاشورا، وقتي دشمن در مقابل كاروان امام حسين (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فرياد كرد، امام حسين (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدايت، سوار مركب شو و نزد اين قوم برو و از ايشان سوال كن كه به چه منظور آمده اند و چه مي خواهند.

در اين ماجرا دو نكته مهم وجود دارد يكي آنكه امام به حضرت عباس مي فرمايد: من فدايت شوم. اين عبارت دلالت بر عظمت شخصيت عباس (ع) دارد، زيرا امام معصوم العياذ بالله سخني بي مورد و گزاف نمي گويد و نكته دوم آنكه، حضرت به عنوان نماينده خود عباس (ع) را به اردوي دشمن مي فرستد.

روز عاشورا هنگامي كه حضرت عباس (ع) از ا سب بر روي زمين افتاد، امام حسين (ع) فرمودند:‌(الان انكسر ظهري و قلت حياتي) يعني (اكنون پشتم شكست و چاره ام كم شد). اين جمله بيانگر اهميت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتيباني از امام حسين (ع) است.
امام زمان (ع)، در قسمتي از زيارتنامه اي كه براي شهداي كربلا ايراد كردند، حضرت عباس (ع) را چنين مورد خطاب قرار مي دهند: السلام علي ابي الفضل العباس بن اميرالمومنين المواسي اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادي له،‌الوافي الساعي اليه بمائه، المقطوعه يداه لعن الله قاتله يزيد بن الرقاد الجهني و حكيم بن طفيل الطائي.

امام زين العابدين (ع) به عبيدالله بن عباس بن علي بن ابي طالب (ع) نظر افكند و اشكش جاري شد. سپس فرمود:‌هيچ روزي بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زيرا در آن روز عموي پيامبر، شير خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب كشته شد و بعد از آن روز بر پيامبر هيچ روزي سخت از روز جنگ موته نبود، زيرا در آن روز پسر عموي پيامبر جعفر بن ابي طالب كشته شد سپس امام زين العابدين (ع) فرمود: هيچ روزي همچون روز مصيبت حضرت امام حسين (ع) نيست كه سي هزار تن در مقابل امام حسين (ع) ايستادند و مي پنداشتند، كه از امت اسلام هستند و هر يك از آنها مي خواستند از طريق ريختن خون امام حسين (ع) به نزد پروردگار مي انداخت و ايشان را موعظه مي فرمود و كار را تا آنجا كشاندند كه آن حضرت را از روي ظلم وجور و دشمني به شهادت رساندند.

آنگاه امام زين العابدين (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت كند كه به حق ايثار كرد و امتحان شد و جان خود را فداي برادرش كرد تا آنكه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا كرد تا همراه ملائكه در بهشت پرواز كند، همان طور كه به جعفر بن ابي طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقيق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتي دارد كه روز قيامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه مي خورند.

ايثار و جانبازي، راز و رمز تعالي حضرت عباس (ع):

با توجه به رواياتي كه در شان حضرت عباس (ع) از ائمه عليهم السلام رسيده و در آن به ايثار و فداكاري در راه امام خويش تصريح شده است، به روشني، فضيلت و مقام آن بزرگوار آشكار مي شود. حضرت عباس (ع) فرزند كسي است كه آيه ( و من الناس يشري نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودماني است كه اسوه ايثار و از خودگذشتگي بودند و سوره هل اتي، در شان ايثار ايشان نازل شده است.
فداكاري، ايثار و جانبازي در اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السلام از جايگاه ويژه اي برخوردار است؛ به طوري كه اميرمومنان در جايي ايثار را برترين فضيلت اخلاقي مي داند.
در جايي ديگر، علي (ع) ايثار را بالاترين عبادت معرفي مي نمايد و در روايتي ديگر غايت و هدف تمام مكارم اخلاقي را ايثار و از خودگذشتگي مي داند.

علي (ع) در قسمتي از نامه خود به حارث همداني مي فرمايد: بدان كه برترين مومنان كسي است كه در گذشتن از جان و خانواده و مال خويش از ديگر مومنان برتر باشد.
حال در اينجا اين سوال مطرح مي شود كه، مگر ساير شهيدان از جان خود نگذشتند، پس چه چيزي حضرت عباس را از ساير شهيدان متمايز مي سازد؟

جواب اين است كه معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهيدان والاتر و اطاعتش از امام خويش، كاملتر بود. براساس ديدگاه اسلام و مكتب اهل بيت (ع) آنچه اعمال نيك را از يكديگر متمايز مي سازد و ارزش اعمال را متفاوت مي كند، همان معرفت و بينش و نيت شخص است و كلام پيامبر اسلام (ص) كه فرمود:
(ضربه علي يوم الخندق افضل من عباده الثقلين)
شايد ناظر به اين معنا باشد.

در ضمن رواياتي كه در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهاي گوناگون و متفاوت نقل شده، به اين دليل است كه ثواب يا عذاب يك عمل معين، با توجه به معرفت و نيت عامل آن متفاوت مي شود. به عنوان مثال، ثواب زيارت امام رضا (ع) در روايتهاي معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضي روايات تصريح شده كه اين تفاوت ثواب، به دليل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آري حضرت عباس (ع) با كمال معرفت در راه دين و امام خويش جانبازي نمود و مراحل كمال و تعالي را طي كرد.

القاب تابناك حضرت ابوالفضل العباس (ع)

1. قمر بنى‏هاشم
بهره‏ مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ‏ساز اين لقب است.

2. باب الحوائج
كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته‏ هايش را برآورده مى‏سازد.

3. طيار
بيانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4. الشهيد
شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ‏ساز اين لقب است.

5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.

6. عبد صالح
لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.? سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7. سپه سالار
صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.

8. پرچمدار و علمدار
يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.

9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت ‏خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل است.

عباس بن على«ع»

فرزند امير المؤمنين،برادر سيد الشهدا،فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسين«ع»در روز عاشورا .عباس در لغت،به معناى شير بيشه،شيرى كه شيران از او بگريزند است.(1)مادرش«فاطمه كلابيه»بود كه بعدها با كنيه«ام البنين»شهرت يافت.على«ع»پس ازشهادت فاطمه زهرا با ام البنين ازدواج كرد.عباس،ثمره اين ازدواج بود.ولادتش را در(2)شعبان سال 26 هجرى در مدينه نوشته‏اند و بزرگترين فرزند ام البنين بود و اين چهارفرزند رشيد،همه در كربلا در ركاب امام حسين«ع»به شهادت رسيدند.وقتى امير المؤمنين شهيد شد،عباس چهارده ساله بود و در كربلا 34 سال داشت.كنيه‏اش «ابو الفضل»و«ابو فاضل»بود و از معروفترين لقبهايش،قمر بنى هاشم،سقاء،صاحب لواء الحسين،علمدار،ابو القربه،عبد صالح،باب الحوايج و...است.

عباس با لبابه،دختر عبيد الله بن عباس(پسر عموى پدرش)ازدواج كرد و از اين ازدواج،دو پسر به نامهاى عبيد الله و فضل يافت.بعضى دو پسر ديگر براى او به نامهاى محمد و قاسم ذكر كرده‏اند.

آن حضرت،قامتى رشيد،چهره‏اى زيبا و شجاعتى كم نظير داشت و به خاطر سيماى جذابش او را«قمر بنى هاشم»مى‏گفتند.در حادثه كربلا،سمت پرچمدارى سپاه حسين«ع»و سقايى خيمه‏هاى اطفال و اهل بيت امام را داشت و در ركاب برادر،غير از تهيه آب،نگهبانى خيمه‏ها و امور مربوط به آسايش و امنيت خاندان حسين«ع»نير بر عهده او بود و تا زنده بود،دودمان امامت،آسايش و امنيت داشتند(3).

روز عاشورا،سه برادر ديگر عباس پيش از او به شهادت رسيدند.وقتى علمدار كربلا از امام حسين«ع»اذن ميدان طلبيد حضرت از او خواست كه براى كودكان تشنه و خيمه‏هاى بى‏آب،آب تهيه كند.ابو الفضل«ع»به فرات رفت و مشك آب را پر كرد و در بازگشت به خيمه‏ها با سپاه دشمن كه فرات را در محاصره داشتند درگير شد و دستهايش قطع گرديد و به شهادت رسيد.البته پيش از آن نيز چندين نوبت.همركاب با سيد الشهدا به ميدان رفته و با سپاه يزيد جنگيده بود .عباس،مظهر ايثار و وفادارى و گذشت بود.وقتى وارد فرات شد،با آنكه تشنه بود،اما بخاطر تشنگى برادرش حسين«ع»آب نخورد و خطاب به خويش چنين گفت:

يا نفس من بعد الحسين هونى‏

و بعده لا كنت ان تكونى‏

هذا الحسين وارد المنون‏

و تشربين بارد المعين‏

تالله ما هذا فعال دينى‏

 

و سوگند ياد كرد كه آب ننوشد.(4) وقتى دست راستش قطع شد،اين رجز را مى‏خواند :

و الله ان قطعتموا يمينى‏

انى احامى ابدا عن دينى‏

و عن امام صادق اليقين‏

نجل النبى الطاهر الأمين‏

 

و چون دست چپش قطع شد،چنين گفت:

يا نفس لا تخشى من الكفار

و ابشرى برحمة الجبار

مع النبى السيد المختار

قد قطعوا ببغيهم يسارى‏

فاصلهم يا رب حر النار

شهادت عباس،براى امام حسين بسيار ناگوار و شكننده بود.جمله پر سوز امام،وقتى كه به بالين عباس رسيد،اين بود:«الآن انكسر ظهرى و قلت حيلتى و شمت بى عدوى».(5) و پيكرش،كنار«نهر علقمه»ماند و سيد الشهدا به سوى خيمه آمد و شهادت او را به اهل بيت خبر داد.هنگام دفن شهداى كربلا نيز،در همان محل دفن شد.از اين رو امروز حرم ابا الفضل«ع»با حرم سيد الشهدا فاصله دارد.

مقام والاى عباس بن على«ع»بسيار است.تعابير بلندى كه در زيارتنامه اوست،گوياى آن است .اين زيارت كه از قول حضرت صادق«ع»روايت شده،از جمله چنين دارد:

«السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لأمير المؤمنين و الحسن و الحسين ...

اشهد الله انك مضيت على ما مضى به البدريون و المجاهدون فى سبيل الله المناصحون فى جهاد اعدائه المبالغون فى نصرة اوليائه الذابون عن أحبائه...»(6) كه تأييد و تأكيدى بر مقام عبوديت و صلاح و طاعت او و نيز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و ياوران اولياء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد«ع»نيز سيماى درخشان عباس بن على را اينگونه ترسيم فرموده است:«رحم الله عمى العباس فلقد آثر و ابلى و فدا اخاه بنفسه حتى قطعت يداه فابدله الله عز و جل بهما جناحين يطير بهما مع الملائكة فى الجنة كما جعل جعفر بن ابى طالب.و ان للعباس عند الله تبارك و تعالى منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة»(7).كه در آن نيز مقام ايثار،گذشت،فداكارى،جانبازى،قطع شدن دستانش و يافتن بال پرواز در بهشت،همبال با جعفر طيار و فرشتگان مطرح است و اينكه:عمويم عباس،نزد خداى متعال،مقامى دارد كه روز قيامت،همه شهيدان به آن غبطه مى‏خورند و رشك مى‏برند.

عباس يعنى تا شهادت يكه تازى‏                 عباس يعنى عشق،يعنى پاكبازى‏

عباس يعنى با شهيدان همنوازى‏                   عباس يعنى يك نيستان تكنوازى‏

عباس يعنى رنگ سرخ پرچم عشق‏        يعنى مسير سبز پر پيچ و خم عشق‏

جوشيدن بحر وفا،معناى عباس‏            لب تشنه رفتن تا خدا،معناى عباس(8)

 

در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان حضرت مهدى«ع»به او اينگونه سلام داده شده است:«السلام على ابى الفضل العباس بن امير المؤمنين،المواسى اخاه بنفسه،الآخذ لغده من امسه،الفادى له،الواقى الساعى اليه بمائه،المقطوعة يداه...»(9).

كربلا كعبه عشق است و من اندر احرام‏              شد در اين قبله عشاق،دو تا تقصيرم‏

دست من خورد به آبى كه نصيب تو نشد              چشم من داد از آن آب روان تصويرم‏

بايد اين ديده و اين دست دهم قربانى‏              تا كه تكميل شود حج من و تقديرم(10)

 


صداي پاي اب

۲۷ بازديد ۰ نظر

من به سيبي خوشنودم
و به بوييدن يك بوته ء بابونه .
من به يك آينه ، يك بستگي پاك قناعت دارم .
من نمي خندم اگر بادكنك مي تركد .
و نمي خندم اگر فلسفه اي ، ماه را نصف كند .
من صداي پر بلدرچين را ، مي شناسم ،
رنگ هاي شكم هوبره را ، اثر پاي بز كوهي را .
خوب مي دانم ريواس كجا مي رويد ،
سار كي مي آيد ، كبك كي مي خواند، باز كي مي ميرد ،
ماه در خواب بيابان چيست ،
مرگ در ساقه ء خواهش
و تمشك لذت ، زير دندان هم آغوشي .

زندگي رسم خوشايندي است .
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ ،
پرشي دارد اندازه ء عشق .
زندگي چيزي نيست ، كه لب طاقچه ء عادت از ياد من و تو برود .
زندگي جذبه ء دستي است كه مي چيند .
زندگي نوبر انجير سياه ، در دهان گس تابستان است .
زندگي ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگي تجربه ء شب پره در تاريكي است .
زندگي حس غريبي است كه يك مرغ مهاجر دارد .
زندگي سوت قطاري است كه در خواب پلي مي پيچد .
زندگي ديدن يك باغچه از شيشه ء مسدود هواپيماست .
خبر رفتن موشك به فضا ،
لمس تنهايي " ماه "،

فكر بوييدن گل در كره اي ديگر .

زندگي شستن يك بشقاب است .

زندگي يافتن سكه ء دهشاهي در جوي خيابان است.
زندگي " مجذور" آينه است .
زندگي گل به " توان " ابديت ،
زندگي " ضرب " زمين در ضربان دل ما ،
زندگي " هندسه ء " ساده و يكسان نفسهاست .

هر كجا هستم ، باشم ،
آسمان مال من است .
پنجره ، فكر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است .
چه اهميت دارد
گاه اگر مي رويند
قارچ هاي غربت ؟

من نمي دانم 
كه چرا مي گويند : اسب حيوان نجيبي است ، كبوتر زيباست.
و چرا در قفس هيچكسي كركس نيست .
گل شبدر چه كم از لاله ء قرمز دارد .
چشم ها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد .
واژه ها را بايد شست .
واژه بايد خود باد ، واژه بايد خود باران باشد .

چترها را بايد بست .
زير باران بايد رفت .
فكر را ، خاطره را ، زير باران بايد برد .
با همه مردم شهر ، زير باران بايد رفت .
دوست را ، زير باران بايد ديد .
عشق را ، زير باران بايد جست .
زير باران بايد با زن خوابيد .
زير باران بايد بازي كرد .
زير باران بايد چيز نوشت ، حرف زد ، نيلوفر كاشت
زندگي تر شدن پي در پي ،
زندگي آب تني كردن در حوضچه ء " اكنون " است .


يا ابا الفضل

۳۵ بازديد ۰ نظر
كنارِ دل‌ و دست‌ و دريا، اباالفضل‌!
تو را ديده‌ام‌ بارها، يا اباالفضل‌!

تو از آب‌ مي‌آمدي‌، مشك‌ بر دوش‌
و من‌ در تو محو تماشا، اباالفضل‌

اگر دست‌ مي‌داد، دل‌ مي‌بريدم‌
به‌ دست‌ِ تو از هر دو دنيا، اباالفضل‌!

فَدك‌، مادري‌ مي‌كند كربلا را
غريبي‌ تو هم‌ مثل‌ زهرا، اباالفضل‌!

تو با غيرت‌ و آب‌ و دست‌ِ بريده‌
قيامت‌ به‌ پا مي‌كني‌، يا اباالفضل‌!


***************************

كاش‌ مي‌گشتم‌ فداي‌ دست‌ تو
تا نمي‌ديدم‌ عزاي‌ دست‌ تو

خيمه‌هاي‌ِ ظهر عاشورا هنوز
تكيه‌ دارد بر عصاي‌ دست‌ تو

از درخت‌ِ سبزِ باغ‌ِ مصطفي‌
تا فتاده‌ شاخه‌هاي‌ِ دست‌ تو

اشك‌ مي‌ريزد ز چشم‌ اهل‌ دل‌
در عزاي‌ غم‌فزاي‌ دست‌ تو

يك‌ چمن‌ گلهاي‌ سرخ‌ نينوا
سبز مي‌گردد به‌ پاي‌ِ دست‌ تو

در شگفتم‌ از تو از دست‌ خدا
چيست‌ آيا خونبهاي‌ دست‌ تو

**************************

طرح‌ِ دستي‌ روي‌ آب‌ افتاده‌ بود
عشق‌ هم‌ در التهاب‌ افتاده‌ بود

دستهاي‌ سبز، بوي‌ ياس‌ داشت‌
رونق‌ گل‌ از گلاب‌ افتاده‌ بود

تا به‌ او شايد رساند خويش‌ را
آب‌ هم‌ در پيچ‌ و تاب‌ افتاده‌ بود

با طلوع‌ آفتاب‌ِ چهره‌اش‌
در دل‌ شب‌، اضطراب‌ افتاده‌ بود

خيمه‌ها در زمهرير درد سوخت‌
ز آسمانها آفتاب‌ افتاده‌ بود

چشمهاي‌ تب‌ زده‌ در التهاب‌
دست‌ِ سقا روي‌ آب‌ افتاده‌ بود

**********************
عاشقاي ابوالفضل التماس دعا

دستان من

۳۵ بازديد ۰ نظر

باد ازكدام سمت بيابان وزيده است

 كاين گونه باغ لحن تو خشك و تكيده است

دل داده ام به گرمي آوازهاي تو

 بامن نگوگلوي توديگربريده است

 من از طلسم پنجره ها حرف مي زنم

 من از شبي كه در دل روزم خزيده است

 دستان من به لرزش شوق تو مبتلاست

 بامن پرنده ايست كه بامت گزيده است

 با من مگو ترنم دريايي تو را

 مرداب ياس در  تب نفرت كشيده است

 از شب،هراس،از شب و توفان،خلاصه كن

 چشمان من از اينهمه بسيار ديده است

 دل دل نكن نگوكه تمام است آه نه

 اين قصه سال هاست به پايان رسيده است


 

- فريادهاي شريعتي از دست دشمنان دوست نماي قرآن

۳۴ بازديد ۰ نظر

قرآن كتابي است كه نام بيش از 70 سوره اش از مسائل انساني گرفته شده است

و بيش از 30 سوره اش از پديده هاي مادي و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن
هم حج و نماز !
كتابي است كه شماره آيات جهادش با آيات عبادتش قابل قياس نيست...
اين كتاب از آن روزي كه به حيله دشمن و به جهل دوست لايش را بستند، لايه
اش مصرف پيدا كرد و وقتي متنش متروك شد، جلدش رواج يافت و از آن هنگام كه
اين كتاب را ــ كه خواندني نام دارد ــ ديگر نخواندند و براي تقديس و
تبرك و اسباب كشي بكار رفت، از وقتي كه ديگر درمان دردهاي فكري و روحي و
اجتماعي را از او نخواستند، وسيله شفاي امراض جسمي چون درد كمر و باد
شانه و ... شد و چون در بيداري رهايش كردند، بالاي سر در خواب گذاشتند
وبالاخره، اينكه مي بيني؛ اكنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح
ارواح گذشتگانش و ندايش از قبرستان هاي ما به گوش مي رسد،
======================
قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگي ساخته ام كه هر وقت در كوچه
مان آوازت بلند مي شود همه از هم مي پرسند " چه كس مرده است؟ "

چه غفلت بزرگي كه مي پنداريم خدا ترا براي مردگان ما نازل كرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از يك نسخه عملي به يك افسانه موزه نشين
مبدل كرده ام .

يكي ذوق مي كند كه ترا بر روي برنج نوشته،‌ يكي ذوق ميكند كه ترا فرش
كرده ،‌يكي ذوق مي كند كه ترابا طلا نوشته ، ‌يكي به خود مي بالد كه ترا
در كوچك ترين قطع ممكن منتشر كرده و … آيا واقعا خدا ترا فرستاده تا
موزه سازي كنيم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتي آنان كه تو را مي خوانند و ترا مي شنوند ،‌
آن چنان به پايت مي نشينند كه خلايق به پاي موسيقي هاي روزمره مي نشينند
..
اگر چند آيه از تو را به يك نفس بخوانند مستمعين فرياد مي زنند
احسنت …! ” گويي مسابقه نفس است

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به يك فستيوال مبدل شده اي حفظ كردن تو با شماره صفحه ،

‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌يك معرفت است يا يك ركورد گيري؟ اي كاش آنان
كه ترا حفظ كرده اند ، ‌حفظ كني ، تا اين چنين ترا اسباب مسابقات هوش
نكنند .

خوشا به حال هر كسي كه دلش رحلي است براي تو .

آنان كه وقتي ترا مي خوانند چنان حظ مي كنند ،‌ گويي كه قرآن همين الان
به ايشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن كرده ايم تنها بخشي از اسلام است
كه به صليب جهالت كشيديم

مرد اين بازيچه ديگر نيستم

۳۱ بازديد ۰ نظر

يك شبي مجنون نمازش را شكست

بي وضو در كوچه ي ليلا نشست

عشق ، آن شب مستِ مستش كرده بود

فارغ از جام الستش كرده بود

سجده اي زد بر لب درگاه او

پر ز ليلا شد دل پر آه او

گفت: يارب از چه خوارم كرده اي؟

بر صليبِ عشق دارم كرده اي؟

جام ليلا را به دستم داده اي

وندر اين بازي شكستم داده اي

نيشتر عشقش به جانم ميزني

دردم از ليلاست آنم ميزني

خسته ام زين عشق، دل خونم نكن

من كه مجنونم ، تو مجنونم نكن

مرد اين بازيچه ديگر نيستم

اين تو و ليلاي تو ، من نيستم.

گفت: اي ديوانه...ليلايت منم!

 در رگ پنهان و پيدايت منم!

سالها با جور ليلي ساختي

من كنارت بودم و نشناختـــــــــــي!؟

عشق ليلا در دلت انداختم

صد قمار عشق يكجا باختم

عشق ليلا در دلت انداختم

كردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل مي شوي اما نشد

سوختم در حسرت يك يا ربت

غير ليلا برنيامد از لبت

روز و شب او را صدا كردي ولي

ديدم امشب با مني گفتم بلي

مطمئن بودم به من سر ميزني

در حريم خانه ام در ميزني

حال اين ليلا كه خوارت كرده بود

درس عشقش بيقرارت كرده بود

مرد راهش باش تا شاهت كنم

صد چو ليلا كشته در راهت كنم.

 


به افتاب سلامي دوباره خواهم داد

۲۸ بازديد ۰ نظر

 

به آفتاب سلامي دوباره خواهم داد

به جويبار كه در من جاري بود

به ابرها كه فكرهاي طويلم بودند

به رشد دردنك سپيدارهاي باغ كه با من

از فصل هاي خشك گذر مي كردند

به دسته هاي كلاغان

كه عطر مزرعه هاي شبانه را

براي من به هديه مي آوردند

به مادرم كه در اينه زندگي  مي كرد

و شكل پيري من بود

و به زمين كه شهوت تكرار من درون ملتهبش را

از تخمه هاي سبز مي انباشت سلامي دوباره خواهم داد 

مي ايم مي ايم مي ايم

با گيسويم : ادامه بوهاي زير خك

با چشمهايم : تجربه هاي غليظ تاريكي

با بوته ها كه چيده ام از بيشه هاي آن سوي ديوار

مي ايم مي ايم مي ايم

و آستانه پر از عشق مي شود

و من در آستانه به آنها كه دوست مي دارند

و دختري كه هنوز آنجا

در آستانه پرعشق ايستاده سلامي دوباره خواهم داد 

 

فروغ فرخزاد


لاي لاي علي صغرم

۲۵ بازديد ۰ نظر

اي ذبيح آب         پسر رباب          چقدر شدي زيبا

اي گواه من         بي گناه من        محو تو شده بابا

حاجي ششماهه ام                     سوي خدا مي روي

حج تو گشته قبول                        راس جدا مي روي

لاي لاي علي اصغرم

گهواره شده        بي تو بي صفا    بميره برات مادر

مگه پاره شد       حلق نازكت         نمي ياد صدات اصغر

بزن دوباره به هم              لباي خشكيده تو

بيا ببندم علي                 گلوي ببريده تو

لاي لاي علي اصغرم

قبر كوچيكت        برا مادرت            حكم كعبه رو داره

خاك قبر تو          مي ريزم به سر   خون ز ديده مي باره

بسكه تو با غيرتي                        رفتي نبيني مرا

لحظه بي معجري             در وسط شعله ها

لاي لاي علي اصغرم